کسی که خانوادم شد p6
کسی که خانوادم شد p6
(ات ویو )
داشتم همین طور گریه میکردم که متوجه شدم چیزی که روی شقیقه ام گذاشته بود برداشته شده و به سمت جلو گرفتش
من تازه متوجه شدم چیزی که روی شقیقه ام گذاشته بود....اسلحه بود
خشکم زده بود و مردمک چشمام از ترس میلرزیدن وقتی رد جایی که تفنگ رو گرفته دنبال کردم دیدم به سمت خانوادمه ترس کل وجودمو گرفت و توی شک بودم که به جلو هلم داد که به خودم اومدم اما هنوز حرکت نمی کردم انگار قدرت حرکت کردن رو ازم گرفته بودن
_ بهتره که حرکت کنی مگه اینکه دوست داشته باشی حموم خون برات راه بندازم
یعنی.....یعنی می خواد واقعا چنین کاری انجام بده دوباره رفتم تو شک که انگار متوجه شده بود که هنوز باور نکردم
دستشو به سمت بالا گرفت و بعد از اون صدای وحشتناکی به گوشم رسید که مساوی بود با جیغ زدن مردم اطرافم دستامو روی گوشم گذاشتم و چشمام و بستم که با احساس کردن نفساش پشت سرم چشمام و با شتاب باز کردم که دوباره همون صدا رو شنیدم
_دوست داری تیر بعدی تو سر یکی از خانوادت خالی بشه؟یا اینکه مثل ی دختر خوب به حرفم گوش میدی
می ترسیدم از مرد پشت سرم....میترسیدم باید به حرفش گوش کنم
من نمیدونم که چه کار هایی از دست این مرد بر میاد....پس باید گوش بدم
پاهام رو با هزار بدبختی آروم به جلو حرکت میدادم سر اسلحه اش به سمت خانوادم بود
داشتیم تز کنار خانوادم رد میشدیم که به سرم زد سریع از دستش فرار کنم و برم پیششون اما انگار که فهمیده باشه دستش و دورم حلقه کرد
_ به نفعته از حرفام سر پیچی نکنی و گرنه آخرین باری که داری خانوادت رو میبینی با کشتن یکیشون تموم میشه
دیگه حرکت اضافی نکردم به سمت موتورش رفتیم کلاه کاسکتش رو سرش گذاشت و زیر دستام و گرفت و بلندم کرد و گذاشتم روی موتور و خودشم نشست
پدر و مادرم می خواستن بیان سمتم اما قبل از اینکه اونا برسن موتور رو روشن کرد و سریع شروع به حرکت کرد.....
(ات ویو )
داشتم همین طور گریه میکردم که متوجه شدم چیزی که روی شقیقه ام گذاشته بود برداشته شده و به سمت جلو گرفتش
من تازه متوجه شدم چیزی که روی شقیقه ام گذاشته بود....اسلحه بود
خشکم زده بود و مردمک چشمام از ترس میلرزیدن وقتی رد جایی که تفنگ رو گرفته دنبال کردم دیدم به سمت خانوادمه ترس کل وجودمو گرفت و توی شک بودم که به جلو هلم داد که به خودم اومدم اما هنوز حرکت نمی کردم انگار قدرت حرکت کردن رو ازم گرفته بودن
_ بهتره که حرکت کنی مگه اینکه دوست داشته باشی حموم خون برات راه بندازم
یعنی.....یعنی می خواد واقعا چنین کاری انجام بده دوباره رفتم تو شک که انگار متوجه شده بود که هنوز باور نکردم
دستشو به سمت بالا گرفت و بعد از اون صدای وحشتناکی به گوشم رسید که مساوی بود با جیغ زدن مردم اطرافم دستامو روی گوشم گذاشتم و چشمام و بستم که با احساس کردن نفساش پشت سرم چشمام و با شتاب باز کردم که دوباره همون صدا رو شنیدم
_دوست داری تیر بعدی تو سر یکی از خانوادت خالی بشه؟یا اینکه مثل ی دختر خوب به حرفم گوش میدی
می ترسیدم از مرد پشت سرم....میترسیدم باید به حرفش گوش کنم
من نمیدونم که چه کار هایی از دست این مرد بر میاد....پس باید گوش بدم
پاهام رو با هزار بدبختی آروم به جلو حرکت میدادم سر اسلحه اش به سمت خانوادم بود
داشتیم تز کنار خانوادم رد میشدیم که به سرم زد سریع از دستش فرار کنم و برم پیششون اما انگار که فهمیده باشه دستش و دورم حلقه کرد
_ به نفعته از حرفام سر پیچی نکنی و گرنه آخرین باری که داری خانوادت رو میبینی با کشتن یکیشون تموم میشه
دیگه حرکت اضافی نکردم به سمت موتورش رفتیم کلاه کاسکتش رو سرش گذاشت و زیر دستام و گرفت و بلندم کرد و گذاشتم روی موتور و خودشم نشست
پدر و مادرم می خواستن بیان سمتم اما قبل از اینکه اونا برسن موتور رو روشن کرد و سریع شروع به حرکت کرد.....
۷۰.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.