موضوعی که معنایی حقیقت یافته کند ثابت است و عوض ندارد و ف
موضوعی که معنایی حقیقت یافته کند ثابت است و عوض ندارد و فرض نیافته بودنش و کردنش محالات است .
و اهل عین و سطحی و تصوری (غالب) نمی تواند درک کند هم وجود ثابت و پایدار (و) اثبات باشد هم فریاد و حرکت (غیر عمل و غیرکاذب) درحالی که اهل معنا عمیق و مفهومی این موضع را درک می کنند. (برای تشکیل آب و نیاز آب میلیارد ها هیدروژن و میلیارد ها اکسیژن دریک بسته با فشار به هم وارد کنید تا نیاز آب را برآورده کنید اما باز آب دردسترس را بهینه مصرف کنید) و کسی که حتی درباره ی خدا شَک می کند و تحقیق می کند کاملا آزادی دارد. بی شمار تعداد غیرقابل دسترس می آورد اما می تواند با سطح باشد اما بی نهایت اصلا مرز و حدود را برمی دارد و سر به سر معنا ندارد چون آنقدر می کشد که سطح و جدایی مساوی نیستی می کند اندازه ی نامحدود نداریم چون نامحدود اندازه ندارد پس اندازه ی نامحدود مثلا نامحدود در بین یک و دو سطح محدود است نه نامحدود است .
دراستدلال و فلسفه استثناء (جدایی) وجود ندارد . خداگونه محرک از انتزاعی که ساکن عملی است. و قبل از اولین کلمه "حقیقت" جملات نوشته شده همچون بسم الله حق الوقیع بعد از نوشتن کتاب نوشته شده است . روانکاوی به ریشه یابی رفتار یا مفهوم یابی عینی یا شخصیت شناسی است . دوستی شدید و عشق بدون پایه و اساس عقلی هوس و نفس اماره محسوب می شود .ازبین غربیان دکارت بیشترین شناخت محتوایی به دین داشته است . کلاس فلسفه پایبند نظام اسلامی نیست پایبند آموزشی به بی طرف است می تواند به حق بی تفاوتی قائل شود . اصالت جدا از یکی ماهیت است پس وجود جدا از یکی ماهیت است. الزامات انسانی کمال جویی و پرسش و جست جویی و کنجکاوی اصل چرایی نیاز عقل معرفت یا فهم فهم یا شناخت شناسی یا باورفهمی برای انسان و پاسخ به آن می باشد اما به شرطی که حس جویایی یا کنجکاوی برمبنا عقلی باشد و میزان حس جویایی برمبنای عقل باید معمولی مایل به شدید باشد. مهم نیست آنچه می گویم و می یابیم براساس درک انسان تایید است نه خارج آن اما ما انسان هستیم یا نه ؟ آیا خارج از آن هستیم ؟ مگر ملاک درنظر انسان متغییر است ؟ پس نداریم ؛ آنچه حق است برای (درملاک) انسان حق حساب می شود . نفس اماره از ظاهر به باطن و نفس لوامه از باطن به ظاهر است . وقتی ایکس نقض شد نمی توان با ایکس نقض ایکس را نقض کرد و آن هم تسلسل نقض بوده و تکرار نقض از ریشه نقض است این یک مورد همه جانبه است عیب نگیر مثلا بگویم عیبت را ببین بخواهند با عیب گرفتن این جمله عیب بگیرند عیبش را نبیند و تازه زمان نسبی است و هرچه زمان بیشتر باشد به نقیض متمایل می شود پس زمان هرچه بیشتر شود حقیقت انسانها را آشکار نمی کند بلکه عوض می کند جزء پس از ظهور که نقیض نقیض می شود و آنگاه جهت هدایت پیش رفته می باشد اما چون سرانجام زمان بی زمانی و کم زمانی (بسیار درعین فیزیکی زمان و روز کش آمده) است سرانجام زمان حقیقت را آشکار می کند. آوردن حضرت مهدی (عج) تنها وقتی رخ می دهد که هرکدام ما(اکثرا)دنبال مانند یک مهدی شدن درآخرالزمان شده باشیم.
و اهل عین و سطحی و تصوری (غالب) نمی تواند درک کند هم وجود ثابت و پایدار (و) اثبات باشد هم فریاد و حرکت (غیر عمل و غیرکاذب) درحالی که اهل معنا عمیق و مفهومی این موضع را درک می کنند. (برای تشکیل آب و نیاز آب میلیارد ها هیدروژن و میلیارد ها اکسیژن دریک بسته با فشار به هم وارد کنید تا نیاز آب را برآورده کنید اما باز آب دردسترس را بهینه مصرف کنید) و کسی که حتی درباره ی خدا شَک می کند و تحقیق می کند کاملا آزادی دارد. بی شمار تعداد غیرقابل دسترس می آورد اما می تواند با سطح باشد اما بی نهایت اصلا مرز و حدود را برمی دارد و سر به سر معنا ندارد چون آنقدر می کشد که سطح و جدایی مساوی نیستی می کند اندازه ی نامحدود نداریم چون نامحدود اندازه ندارد پس اندازه ی نامحدود مثلا نامحدود در بین یک و دو سطح محدود است نه نامحدود است .
دراستدلال و فلسفه استثناء (جدایی) وجود ندارد . خداگونه محرک از انتزاعی که ساکن عملی است. و قبل از اولین کلمه "حقیقت" جملات نوشته شده همچون بسم الله حق الوقیع بعد از نوشتن کتاب نوشته شده است . روانکاوی به ریشه یابی رفتار یا مفهوم یابی عینی یا شخصیت شناسی است . دوستی شدید و عشق بدون پایه و اساس عقلی هوس و نفس اماره محسوب می شود .ازبین غربیان دکارت بیشترین شناخت محتوایی به دین داشته است . کلاس فلسفه پایبند نظام اسلامی نیست پایبند آموزشی به بی طرف است می تواند به حق بی تفاوتی قائل شود . اصالت جدا از یکی ماهیت است پس وجود جدا از یکی ماهیت است. الزامات انسانی کمال جویی و پرسش و جست جویی و کنجکاوی اصل چرایی نیاز عقل معرفت یا فهم فهم یا شناخت شناسی یا باورفهمی برای انسان و پاسخ به آن می باشد اما به شرطی که حس جویایی یا کنجکاوی برمبنا عقلی باشد و میزان حس جویایی برمبنای عقل باید معمولی مایل به شدید باشد. مهم نیست آنچه می گویم و می یابیم براساس درک انسان تایید است نه خارج آن اما ما انسان هستیم یا نه ؟ آیا خارج از آن هستیم ؟ مگر ملاک درنظر انسان متغییر است ؟ پس نداریم ؛ آنچه حق است برای (درملاک) انسان حق حساب می شود . نفس اماره از ظاهر به باطن و نفس لوامه از باطن به ظاهر است . وقتی ایکس نقض شد نمی توان با ایکس نقض ایکس را نقض کرد و آن هم تسلسل نقض بوده و تکرار نقض از ریشه نقض است این یک مورد همه جانبه است عیب نگیر مثلا بگویم عیبت را ببین بخواهند با عیب گرفتن این جمله عیب بگیرند عیبش را نبیند و تازه زمان نسبی است و هرچه زمان بیشتر باشد به نقیض متمایل می شود پس زمان هرچه بیشتر شود حقیقت انسانها را آشکار نمی کند بلکه عوض می کند جزء پس از ظهور که نقیض نقیض می شود و آنگاه جهت هدایت پیش رفته می باشد اما چون سرانجام زمان بی زمانی و کم زمانی (بسیار درعین فیزیکی زمان و روز کش آمده) است سرانجام زمان حقیقت را آشکار می کند. آوردن حضرت مهدی (عج) تنها وقتی رخ می دهد که هرکدام ما(اکثرا)دنبال مانند یک مهدی شدن درآخرالزمان شده باشیم.
۲.۴k
۱۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.