عشق خشن من ❤️ پارت۶
ویو ا.ت
کارم تموم شد یه کشی به خودم دادم و داشتم وسایلم رو جمع می کردم که جیسو با یه عالمه پرونده آمد اون رو کوبند روی میز
×من اینا رو برای فردا می خوام
+اما ساعت کاری من تموم شده
×نشیندم چی گفتی
_(یه نفس عمیق کشیدم ، نمی خواستم کارم رو از دست بدم بخاطر اون گفتم)چشم(آروم زیر لب)
×نشنیدم (با داد)
_با صدای بلند گفتم (چشم فردا پرونده ها روی میزتون هستن)
×افرین دختر خوب الان شروع کنی تا ساعت ۱تموم می کنی پس عجله کن
لیام رو گاز گرفتم که فروش بارونش نکنم. با پوز خندی از اونجا رفت ، دوباره چند تا نفس عمیق کشیدم و رفتم برای خودم یه قهوه آوردم و شروع کردم ..... ساعت ۱۱شب بود اما هنوز کلی از پرونده ها مونده بود رفتم و ۵قهوم رو برای خودم آوردم و تا خود صبح کار کردم همون جا خوابن برد.
ویو سوجین:هر چی به ا.ت زنگ می زدم بر نمی داشت فکر کنم باز خواب مونده رسیدم شرکت داشتم می رفتم بالا که دیدم ا.ت روی میز کارش خوابش برده اخی تفلکی حتما اون جیسو بیشعور این همه کارو به اون داد اما خوب امروز دیگه دیر نکرده😊رفتم براش یه ساندویچ همراه یه قهوه آوردم . رفتم تا کسی نیومده براش صبحونه برم بخوره مطمعن هستم که از دیشبم چیزی نخورده رفتم بالا سرش اونو بیدار کردم
& عشقم بیدار سو(صداشو بچه گونه کرد)
_یه لبخند زدم و بلند شدم و دستامو کشید و گفتم
کی آمدی ها مگه ساعت چند؟
&ساعت ۸ چرا دیشب اینجا خوابیدی؟انقد به خودت سخت نگیر
_اههه اون جیسو بیشعور باز کار همهی کارمندا رو جمع کرد و برای من آورده دیگه طاقت ندارم ، اما مجبورم باید جلوش سرم خم کنم اییییی دختر اشغال ازش متنفرم (باداد)
&او دوست تفلک من 🥺
_بالبخند گفتم:خیلی خوب برو به کارت برس لازم نیست انقد خودتو برام لوس کنی
&باش عشجم
_دختره دیونه😄
کارم تموم شد یه کشی به خودم دادم و داشتم وسایلم رو جمع می کردم که جیسو با یه عالمه پرونده آمد اون رو کوبند روی میز
×من اینا رو برای فردا می خوام
+اما ساعت کاری من تموم شده
×نشیندم چی گفتی
_(یه نفس عمیق کشیدم ، نمی خواستم کارم رو از دست بدم بخاطر اون گفتم)چشم(آروم زیر لب)
×نشنیدم (با داد)
_با صدای بلند گفتم (چشم فردا پرونده ها روی میزتون هستن)
×افرین دختر خوب الان شروع کنی تا ساعت ۱تموم می کنی پس عجله کن
لیام رو گاز گرفتم که فروش بارونش نکنم. با پوز خندی از اونجا رفت ، دوباره چند تا نفس عمیق کشیدم و رفتم برای خودم یه قهوه آوردم و شروع کردم ..... ساعت ۱۱شب بود اما هنوز کلی از پرونده ها مونده بود رفتم و ۵قهوم رو برای خودم آوردم و تا خود صبح کار کردم همون جا خوابن برد.
ویو سوجین:هر چی به ا.ت زنگ می زدم بر نمی داشت فکر کنم باز خواب مونده رسیدم شرکت داشتم می رفتم بالا که دیدم ا.ت روی میز کارش خوابش برده اخی تفلکی حتما اون جیسو بیشعور این همه کارو به اون داد اما خوب امروز دیگه دیر نکرده😊رفتم براش یه ساندویچ همراه یه قهوه آوردم . رفتم تا کسی نیومده براش صبحونه برم بخوره مطمعن هستم که از دیشبم چیزی نخورده رفتم بالا سرش اونو بیدار کردم
& عشقم بیدار سو(صداشو بچه گونه کرد)
_یه لبخند زدم و بلند شدم و دستامو کشید و گفتم
کی آمدی ها مگه ساعت چند؟
&ساعت ۸ چرا دیشب اینجا خوابیدی؟انقد به خودت سخت نگیر
_اههه اون جیسو بیشعور باز کار همهی کارمندا رو جمع کرد و برای من آورده دیگه طاقت ندارم ، اما مجبورم باید جلوش سرم خم کنم اییییی دختر اشغال ازش متنفرم (باداد)
&او دوست تفلک من 🥺
_بالبخند گفتم:خیلی خوب برو به کارت برس لازم نیست انقد خودتو برام لوس کنی
&باش عشجم
_دختره دیونه😄
۴.۵k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.