اشتباه خاص!
اشتباه خاص!
پارت¹⁰
×:درحالی ک بطری سوجو رو برعکس گرفته بود با لبخندی ترسناک بش زل زد:زدی پاشو شکوندی اره؟!
-:ه..هیونگ بخدا این همه خشونت خوب نیستاا...در حالی ک آروم از مبل فاصله میگرفت..حرف میزد.. نه ببین خواست فرار کنه..منم خب نمیتونستم ک کاری کنم فقط با میله زدم تو پاش!..همین..
×:عه؟!..باشه..چقد خوب...فقط صب کن بگیرمتتت...مرد ب دنبال تهیونگ افتاد..
-:ن..نهه نه بخدااا اینطور ک فک میکنی نیستتت..تروخدااا ولم کنن بخدا اون دو تا بخیه هنوز خوب نشده هاا...تو دلت میاد با من اینکارو کنی؟
×:بعد چند دیقه از خستگی ایستاد..بهش خیره شد:فردا هم کلی مهمون قراره واسمون بید تخم سگ!..
-:با شوک بهش نگا کرد*منظورت چیه؟؟!..کی قراره بیاد؟!..
×:خانواده ی عزیزت تصمیم گرفتن از ایتالیا برگردن..ب مدت سه روز!..تصمیم گرفتن پیش پسرشون بمونن..و اید مهمون نواز باشی
-:میفهمی چی میگی؟..من کلی کار دارم..میدونی چقد بار دارم ک از آمریکا واسم دارن میارن؟..واسه چی الان؟؟؟
×:اینا رو ول کن..پسره رو میخوای چکار کنی؟!..
-:میندازمش تو زیرزمین!
×:خاک تو سرت باید بری براش لباس بگیری..فردا صبح بلند بشیم..کلی کار داریم ساعت ² ظهر میرسن...و ب سمت اتاقش رفت..
-:عایش...مرد ب سمت اتاقش رفت..خواست خودشو پرت کنه رو تخت..ک با قیافه مظلوم خسته ی پسر کوچولویی ریزه میزه ای ک رو تختش دراز کشیده بود خیره شد..:الان من جطور بخوابم؟!..همش دست گل سوهو عه هاا....مرد کمی کنار رفت..دراز کشید..با کلافگی تیشرت خاکستری ش رو در آورد..
و شلوارکی مشکی..چشماشو بست..
...
+:با برخورد شدید نور افتاب ک ب چشای خسته پسر باعث شد با اخی زیرلب..بیدار شه..اما با دیدن جسم کنارش حتی جرعت نفس کشیدن نداشت..اون دقیقا کنارش خوابیده بود.. ک در برابرش هیچی نبود..
فقط در حدی ک بشینه رو تخت ک با درد شدید استخون پاهاش مواجه شد..و نفرینی زیرلب ب مرد داد...
ا..الان ساعت چنده؟..
-: با چشایی بسته باصدایی بم جواب داد...بگیر بخاب..دیشب ک نزاشتی بکپمم..زمانی نیس ک بخوای بلند شی..پس بگیر بکپ!
+:اما من میخوام بیدار شم!!
-:تو بازم دلت میخواد استخون پاتو از جاش در بیارم؟؟!..
+:م..معلومه ک نه...سوهو کجاست؟..
-:چمیدونم کدوم گوریه..یکم دیگ سوال کنی میام میگامتا..
+:خ..خیلی خب باباا باشه....پسر رو کمر دراز کشید..خوابش نمیومد..از کجا میدونست جونش در امانه؟..یا بعنوان طعمه اینجاست؟..
...
ببخشیدبابتدیرگزاشتن،یهچندوقتیسرمعین
چیشلوغبود...
شرط بعدی:³ کامنت
¹² لایک....کامنت زیاد بزارید منم زود تر پارت میدم..
پارت¹⁰
×:درحالی ک بطری سوجو رو برعکس گرفته بود با لبخندی ترسناک بش زل زد:زدی پاشو شکوندی اره؟!
-:ه..هیونگ بخدا این همه خشونت خوب نیستاا...در حالی ک آروم از مبل فاصله میگرفت..حرف میزد.. نه ببین خواست فرار کنه..منم خب نمیتونستم ک کاری کنم فقط با میله زدم تو پاش!..همین..
×:عه؟!..باشه..چقد خوب...فقط صب کن بگیرمتتت...مرد ب دنبال تهیونگ افتاد..
-:ن..نهه نه بخدااا اینطور ک فک میکنی نیستتت..تروخدااا ولم کنن بخدا اون دو تا بخیه هنوز خوب نشده هاا...تو دلت میاد با من اینکارو کنی؟
×:بعد چند دیقه از خستگی ایستاد..بهش خیره شد:فردا هم کلی مهمون قراره واسمون بید تخم سگ!..
-:با شوک بهش نگا کرد*منظورت چیه؟؟!..کی قراره بیاد؟!..
×:خانواده ی عزیزت تصمیم گرفتن از ایتالیا برگردن..ب مدت سه روز!..تصمیم گرفتن پیش پسرشون بمونن..و اید مهمون نواز باشی
-:میفهمی چی میگی؟..من کلی کار دارم..میدونی چقد بار دارم ک از آمریکا واسم دارن میارن؟..واسه چی الان؟؟؟
×:اینا رو ول کن..پسره رو میخوای چکار کنی؟!..
-:میندازمش تو زیرزمین!
×:خاک تو سرت باید بری براش لباس بگیری..فردا صبح بلند بشیم..کلی کار داریم ساعت ² ظهر میرسن...و ب سمت اتاقش رفت..
-:عایش...مرد ب سمت اتاقش رفت..خواست خودشو پرت کنه رو تخت..ک با قیافه مظلوم خسته ی پسر کوچولویی ریزه میزه ای ک رو تختش دراز کشیده بود خیره شد..:الان من جطور بخوابم؟!..همش دست گل سوهو عه هاا....مرد کمی کنار رفت..دراز کشید..با کلافگی تیشرت خاکستری ش رو در آورد..
و شلوارکی مشکی..چشماشو بست..
...
+:با برخورد شدید نور افتاب ک ب چشای خسته پسر باعث شد با اخی زیرلب..بیدار شه..اما با دیدن جسم کنارش حتی جرعت نفس کشیدن نداشت..اون دقیقا کنارش خوابیده بود.. ک در برابرش هیچی نبود..
فقط در حدی ک بشینه رو تخت ک با درد شدید استخون پاهاش مواجه شد..و نفرینی زیرلب ب مرد داد...
ا..الان ساعت چنده؟..
-: با چشایی بسته باصدایی بم جواب داد...بگیر بخاب..دیشب ک نزاشتی بکپمم..زمانی نیس ک بخوای بلند شی..پس بگیر بکپ!
+:اما من میخوام بیدار شم!!
-:تو بازم دلت میخواد استخون پاتو از جاش در بیارم؟؟!..
+:م..معلومه ک نه...سوهو کجاست؟..
-:چمیدونم کدوم گوریه..یکم دیگ سوال کنی میام میگامتا..
+:خ..خیلی خب باباا باشه....پسر رو کمر دراز کشید..خوابش نمیومد..از کجا میدونست جونش در امانه؟..یا بعنوان طعمه اینجاست؟..
...
ببخشیدبابتدیرگزاشتن،یهچندوقتیسرمعین
چیشلوغبود...
شرط بعدی:³ کامنت
¹² لایک....کامنت زیاد بزارید منم زود تر پارت میدم..
۷.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.