طناب دار رو انداخت دور گردنش داشت میخندید

طنابـــــ دار رو انداختڹ دور گردنش ↻ ↯ داشــــت میخندید↯ بهش گفتڹ : چرا دارے میخندے؟

گـــــفٺ : از اینجا چشمم به مادرم افـــــتاد , داره گریہ میکنہ یاد بچگے هام افتادم... یـــاد حرف مادرم که همیشہ بهم میگفت:

هر وقت تو میخندے ، غم و غصہ هامو فراموش میکنم

الانم دارم میخندم ٺـا مادرم بخنده , ولی اون هنوز داره گریہ میکنہ
گنـــــاه گریہ های مادرم رو چگونہ قصاص کنم
دیدگاه ها (۲)

#دخترونه

#دخترونه

میـدونـی کـی از تـه دل میخنــدم ؟! اون روزی کـه بهــم sms ب...

ســـرتا پـــــات ادعاس… ولــــی صب تاشــــب فکرت پیــــــش م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط