تقاص عشق فصل part
تقاص عشق/ فصل ۲ / part ۱۶۵
وارده اتاق شدن بیتگرام جلوتر رفت و کناره تخت رویه صندلی نشست یوشیکو رویه تخت نشسته بود جیمین و ات هم وارده اتاق شدن
ات : خوبید درد که ندارید
یوشیکو: نه چیزی نیست فقط یکم پاک درد میکنه
دکتر : جای نگرانی نیست فقط پاشون ضربه کوچیکی خورده دارو نوشتم اونو بخوره و هر روز پانسمان رو عوض کنه زود خوب میشه و الان میتونید ببریدش خونه
دکتر از اتاق بیرون رفت بیتگرام صندلی اش اش را به تخت نزدیک کرد
بیتگرام: من معذرت میخوام
یوشیکو : اشکالی نداره
ات : با خانوادت تماس گرفتی میان دنبالت
یوشیکو: خانوادم تو ژاپن هستن من تازه اومدم باید برم هتل
بیتگرام: بیا عمارت ما
جیمین خنده ای کرد و نگاهی به ات کرد و آروم گفت
جیمین : مطمئنم که دست از سر این دهد برنمیداره
یوشیکو: نه مزاحم تون نمیشم
ات : نه چه مزاحمتی تا وقتی خوب میشی بمون عمارت ما
یوشیکو قبول کرد که با اونا بره عمارت
اون چهار نفر وارده عمارت شدن یوشیکو با کمک بیتگرام به سمته سالن رفت جیمین و ات پشته سر اونا راه میرفتن
جیمین : باز خوبه پدر نیست که عصبانی بشه و بیتگرام رو دعوا کنه
ات : آره پدر مادر واسه هفته ای رفتن بوسان
جیمین : شانس آوردیم
ات : آره انگار
وارده سالن شدن ات یوشیکو رو به سمته اتاق مهمان رهنمایی کرد وارده اتاق شدن یوشیکو رویه تخت نشست و با لبخند و چهره مهربون اش گفت
یوشیکو: خیلی ازت ممنونم نمیدونم اگه شما نبودین من تو سئول تنهایی چیکار میکردم
ات : نگران هیچی نباش هرچی که لازم داشتی به خودم بگو میتونی ات صدام کنی ...
وارده اتاق شدن بیتگرام جلوتر رفت و کناره تخت رویه صندلی نشست یوشیکو رویه تخت نشسته بود جیمین و ات هم وارده اتاق شدن
ات : خوبید درد که ندارید
یوشیکو: نه چیزی نیست فقط یکم پاک درد میکنه
دکتر : جای نگرانی نیست فقط پاشون ضربه کوچیکی خورده دارو نوشتم اونو بخوره و هر روز پانسمان رو عوض کنه زود خوب میشه و الان میتونید ببریدش خونه
دکتر از اتاق بیرون رفت بیتگرام صندلی اش اش را به تخت نزدیک کرد
بیتگرام: من معذرت میخوام
یوشیکو : اشکالی نداره
ات : با خانوادت تماس گرفتی میان دنبالت
یوشیکو: خانوادم تو ژاپن هستن من تازه اومدم باید برم هتل
بیتگرام: بیا عمارت ما
جیمین خنده ای کرد و نگاهی به ات کرد و آروم گفت
جیمین : مطمئنم که دست از سر این دهد برنمیداره
یوشیکو: نه مزاحم تون نمیشم
ات : نه چه مزاحمتی تا وقتی خوب میشی بمون عمارت ما
یوشیکو قبول کرد که با اونا بره عمارت
اون چهار نفر وارده عمارت شدن یوشیکو با کمک بیتگرام به سمته سالن رفت جیمین و ات پشته سر اونا راه میرفتن
جیمین : باز خوبه پدر نیست که عصبانی بشه و بیتگرام رو دعوا کنه
ات : آره پدر مادر واسه هفته ای رفتن بوسان
جیمین : شانس آوردیم
ات : آره انگار
وارده سالن شدن ات یوشیکو رو به سمته اتاق مهمان رهنمایی کرد وارده اتاق شدن یوشیکو رویه تخت نشست و با لبخند و چهره مهربون اش گفت
یوشیکو: خیلی ازت ممنونم نمیدونم اگه شما نبودین من تو سئول تنهایی چیکار میکردم
ات : نگران هیچی نباش هرچی که لازم داشتی به خودم بگو میتونی ات صدام کنی ...
- ۹.۷k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط