Part ⁷²
Part ⁷²
هاریکا: اولجان پاشو بریم من خوابم میاد
اولجان:باشه بریم ، بعداً تلافی میکنم
عمر:خب ماهم دیگه بریم عشقم
سوسن: باشه عشقم
ایبیکه:ما هم بریم دیگه
برک:کجا حالا نشسته بودیم
ایبیکه: عشقم اینجا هتله نه خونه ایشالا رفتیم استانبول میریم یه هفته رو سرشون خراب میشیم الان بریم
برک: باشه
آسیه دوباره حالش بد میشه
دوروک: عشقم خوبی؟
آسیه:اره ، دوروک دلم توت فرنگی میخواد
دوروک: عشقم من این موقع شب توت فرنگی از کجا پیدا کنم
آسیه:من که نمیخوام بچه میخواد
دوروک: باشه
آسیه: آها برای بچه میری برای من نمیری
دوروک:این چه حرفیه عشقم من برای تو میرم، ناراحتی ؟
آسیه:هوم
دوروک: عزیزم تو قبلاً اینجوری نبودی ، ممکنه برای حاملگی باشه ولی انتظار نداشتم اینقدر زود اخلاقت اینطوری بشه
آسیه: مگه اخلاقم چشه؟
دوروک: نه اخلاقت خیلی خوبه،میگم من برم توت فرنگی بخرم
آسیه:برو زود بیا
دوروک:چشم
دوروک میره
برک: دوروک ؟ این موقع شب کجا میری؟
دوروک: آسیه توت فرنگی میخواد میرم براش بخرم
برک: اتفاقاً منم داشتم میرفتم برای ایبیکه توت فرنگی بخرم
دوروک: الله الله بیا با هم بریم
داشتن میرفتن که دیدن اولجان توی ماشین خوابیده رفتن پیشش
دوروک:پسر چرا اینجا خوابیدی؟
اولجان: با هاریکا بحثم شد بیرونم کرد
برک: خب میخوای شب بیای پیش ما؟
اولجان:جدی؟ میتونم بیام؟
برک:اره
اولجان:دمت گرم پسر خیلی مردی ، حالا این وقت شب دوتایی کجا میرید؟
دوروک: آسیه هوس توت فرنگی کرده بود داشتم میرفتم براش بخرم که برکو دیدم اونم داره میره برای ایبیکه توت فرنگی بخره
اولجان: آها ، آخه میدونی اسیه که بدنیا اومد
زن عموم چند روز بیمارستان بوده ، توی این چند روز مامانم بهش شیر داده، فک کنم برای همین دوتاشون تو یه زمان هوس کردن
دوروک: میخوای تو هم بیای برای هاریکا توت فرنگی بخری شاید باهات آشتی کرد؟میدونی که دخترا توت فرنگی دوست دارن
هاریکا: اولجان پاشو بریم من خوابم میاد
اولجان:باشه بریم ، بعداً تلافی میکنم
عمر:خب ماهم دیگه بریم عشقم
سوسن: باشه عشقم
ایبیکه:ما هم بریم دیگه
برک:کجا حالا نشسته بودیم
ایبیکه: عشقم اینجا هتله نه خونه ایشالا رفتیم استانبول میریم یه هفته رو سرشون خراب میشیم الان بریم
برک: باشه
آسیه دوباره حالش بد میشه
دوروک: عشقم خوبی؟
آسیه:اره ، دوروک دلم توت فرنگی میخواد
دوروک: عشقم من این موقع شب توت فرنگی از کجا پیدا کنم
آسیه:من که نمیخوام بچه میخواد
دوروک: باشه
آسیه: آها برای بچه میری برای من نمیری
دوروک:این چه حرفیه عشقم من برای تو میرم، ناراحتی ؟
آسیه:هوم
دوروک: عزیزم تو قبلاً اینجوری نبودی ، ممکنه برای حاملگی باشه ولی انتظار نداشتم اینقدر زود اخلاقت اینطوری بشه
آسیه: مگه اخلاقم چشه؟
دوروک: نه اخلاقت خیلی خوبه،میگم من برم توت فرنگی بخرم
آسیه:برو زود بیا
دوروک:چشم
دوروک میره
برک: دوروک ؟ این موقع شب کجا میری؟
دوروک: آسیه توت فرنگی میخواد میرم براش بخرم
برک: اتفاقاً منم داشتم میرفتم برای ایبیکه توت فرنگی بخرم
دوروک: الله الله بیا با هم بریم
داشتن میرفتن که دیدن اولجان توی ماشین خوابیده رفتن پیشش
دوروک:پسر چرا اینجا خوابیدی؟
اولجان: با هاریکا بحثم شد بیرونم کرد
برک: خب میخوای شب بیای پیش ما؟
اولجان:جدی؟ میتونم بیام؟
برک:اره
اولجان:دمت گرم پسر خیلی مردی ، حالا این وقت شب دوتایی کجا میرید؟
دوروک: آسیه هوس توت فرنگی کرده بود داشتم میرفتم براش بخرم که برکو دیدم اونم داره میره برای ایبیکه توت فرنگی بخره
اولجان: آها ، آخه میدونی اسیه که بدنیا اومد
زن عموم چند روز بیمارستان بوده ، توی این چند روز مامانم بهش شیر داده، فک کنم برای همین دوتاشون تو یه زمان هوس کردن
دوروک: میخوای تو هم بیای برای هاریکا توت فرنگی بخری شاید باهات آشتی کرد؟میدونی که دخترا توت فرنگی دوست دارن
۵.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.