Part⁹⁸
Part⁹⁸
ایبیکه: آااییی دختر یواش
خب دروغ که نمیگم میگم مواظب باش یوقت تورش نکنن
آسیه: نترس مواظبم
دوروک: آسیه خانوم دیر شد
آسیه: باشه اومدم
ایبیکه: برو برو دیگه دیرت شد خدافظ خوش بگذره😉
آسیه: خدافظ
«چند دقیقه بعد»
دوروک: خبببببببب رسیدیییییممم سوپراااایززز🥳
آسیه: دوروک رستوران
این سوپرایزت بود😄
دوروک: چرا مگه بده
آسیه: نه بد نیست خیلی خوب و قشنگه دوسش دارم
ولی این سوپرایزت بود😄
دوروک: نه این یه بخشش بود
بخش اصلی هنوز مونده
آسیه:اووووووووو پس آقا دوروک هنوز سوپرایزشونو رو نکردن آره؟😏
دوروک: بله
آسیه: لازم نیست غذا سفارش بدیم؟
دوروک: من خودم سفارش دادم
آسیه: مگه میدونستی که ما چی میخوایم😐
دوروک: بله
تو پیتزا سبزیجات
آنیسام پیتزا مخصوص
درسته؟
آنیسا:😄
آسیه: آره درسته🙄
اما یادت نرفته🙂
دوروک: من هیچ چیزو درموردت یادم نرفته🙂
(غذا هارو آورد و شروع کردن به خوردن و بعد از چند دقیقه تمون کردن)
دوروک: خبببببببب بلند شین
آسیه: کجا
دوروک: جای سوپرایز آخری دیگه
آسیه: باشه
(سوار ماشین میشنو راه میوفتن تو راه آنیسا تو ماشین میخوابه و اونا بعد چند دقیقه میرسن به همونجا)
آسیه: دوروک شوخی میکنی😍
دوروک تو از کجا فهمیدی😍
اینجا خیلی قشنگه🥺
دوروک: وقتی داشتی با ایبیکه پشت تلفن صحبت می کردی گفتی خیلی دلت میخواد دوباره بری دیدن ستاره ها آخرین بار با من رفتی و منم گفتم باهم بریم🙂
فقط فرقش با چند سال پیش اینه که الان دو نفر نیستیم سه...
ایبیکه: آااییی دختر یواش
خب دروغ که نمیگم میگم مواظب باش یوقت تورش نکنن
آسیه: نترس مواظبم
دوروک: آسیه خانوم دیر شد
آسیه: باشه اومدم
ایبیکه: برو برو دیگه دیرت شد خدافظ خوش بگذره😉
آسیه: خدافظ
«چند دقیقه بعد»
دوروک: خبببببببب رسیدیییییممم سوپراااایززز🥳
آسیه: دوروک رستوران
این سوپرایزت بود😄
دوروک: چرا مگه بده
آسیه: نه بد نیست خیلی خوب و قشنگه دوسش دارم
ولی این سوپرایزت بود😄
دوروک: نه این یه بخشش بود
بخش اصلی هنوز مونده
آسیه:اووووووووو پس آقا دوروک هنوز سوپرایزشونو رو نکردن آره؟😏
دوروک: بله
آسیه: لازم نیست غذا سفارش بدیم؟
دوروک: من خودم سفارش دادم
آسیه: مگه میدونستی که ما چی میخوایم😐
دوروک: بله
تو پیتزا سبزیجات
آنیسام پیتزا مخصوص
درسته؟
آنیسا:😄
آسیه: آره درسته🙄
اما یادت نرفته🙂
دوروک: من هیچ چیزو درموردت یادم نرفته🙂
(غذا هارو آورد و شروع کردن به خوردن و بعد از چند دقیقه تمون کردن)
دوروک: خبببببببب بلند شین
آسیه: کجا
دوروک: جای سوپرایز آخری دیگه
آسیه: باشه
(سوار ماشین میشنو راه میوفتن تو راه آنیسا تو ماشین میخوابه و اونا بعد چند دقیقه میرسن به همونجا)
آسیه: دوروک شوخی میکنی😍
دوروک تو از کجا فهمیدی😍
اینجا خیلی قشنگه🥺
دوروک: وقتی داشتی با ایبیکه پشت تلفن صحبت می کردی گفتی خیلی دلت میخواد دوباره بری دیدن ستاره ها آخرین بار با من رفتی و منم گفتم باهم بریم🙂
فقط فرقش با چند سال پیش اینه که الان دو نفر نیستیم سه...
۳.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.