فیک امیدوارم دوباره ببینمت،پارت⁶
اون جیهوپ بود،،با دیدن چهرش که نشون میداد به جهش یافته ها تبدیل شده،کل خاطرات از اونموقی که سر اجرا بودیم تا بیمارستان ک گفتن اون فلج شده رو یادم اومد،همش تقسیر من بود
سریع دودیم و به داخل مخفیگاه اون بیمارستان رفتم،با دیدن تهیونگ اشک تو چشام جمع شد
ته ویو
یه دختر قد بلند و با استایل مشکی پلیسی به داخل مخفیگاه اومد،همه میگفتن اون فرشته نجات ماعه
با دیدن چهرش خیلی تعجب کردم اون ا.ت من بود!!
رفتمو بغلش کردم
راوی ویو
ا.ت ته همو سفت بغل کردن و اشک میریختن
(ا.ت و بقیه تیم نجات تونستن کشورو از دست جهش یافته ها نجات دادن و الان ته و ا.ت باهم تویه خونه زندگی میکنن)
ا.ت چشمامو باز کردم دیدم تو بغل ته ام،اروم از رو تخت بلند شدم که بیدار نشه،رو فرشی هامو پوشیدم و رفتم مسواک زدمو و صورتمو شستم،موهامو شونه کردم و بستم اومد پیش ته
+عشق خوشگلم،ببر جذاب،پاشو دیگ ساعت دهه صبحه
(یدفعه فهمیدم ساعت ۱۰ صبحههههه یه جیغ کوتاه کشیدم)
ته ویو
ا.ت اومد کنارم و گفت پاشم و یه دفته جیغی زد یه دفعه
تو بغلم کشیدمشو گفتم هیششش چیههه
+تهه خیلی دیرههه
_ای بابا بخواب بیب
+باید بریم باشگاه!!
_عا راس میگی
ته رفت اماده شد و ا.ت مشغول درست کردن صبحانه بود ک ته گفت نفسم چه کردههه
ا.ت خنده ریزی کرد
ساعت ۱۱ و نیم به طرف باشگاه رفته که...
برای پارت بعدی هشت لایک،پنج کامنت،سه فالو
دیگ رحم نمیکنمممممممم
سریع دودیم و به داخل مخفیگاه اون بیمارستان رفتم،با دیدن تهیونگ اشک تو چشام جمع شد
ته ویو
یه دختر قد بلند و با استایل مشکی پلیسی به داخل مخفیگاه اومد،همه میگفتن اون فرشته نجات ماعه
با دیدن چهرش خیلی تعجب کردم اون ا.ت من بود!!
رفتمو بغلش کردم
راوی ویو
ا.ت ته همو سفت بغل کردن و اشک میریختن
(ا.ت و بقیه تیم نجات تونستن کشورو از دست جهش یافته ها نجات دادن و الان ته و ا.ت باهم تویه خونه زندگی میکنن)
ا.ت چشمامو باز کردم دیدم تو بغل ته ام،اروم از رو تخت بلند شدم که بیدار نشه،رو فرشی هامو پوشیدم و رفتم مسواک زدمو و صورتمو شستم،موهامو شونه کردم و بستم اومد پیش ته
+عشق خوشگلم،ببر جذاب،پاشو دیگ ساعت دهه صبحه
(یدفعه فهمیدم ساعت ۱۰ صبحههههه یه جیغ کوتاه کشیدم)
ته ویو
ا.ت اومد کنارم و گفت پاشم و یه دفته جیغی زد یه دفعه
تو بغلم کشیدمشو گفتم هیششش چیههه
+تهه خیلی دیرههه
_ای بابا بخواب بیب
+باید بریم باشگاه!!
_عا راس میگی
ته رفت اماده شد و ا.ت مشغول درست کردن صبحانه بود ک ته گفت نفسم چه کردههه
ا.ت خنده ریزی کرد
ساعت ۱۱ و نیم به طرف باشگاه رفته که...
برای پارت بعدی هشت لایک،پنج کامنت،سه فالو
دیگ رحم نمیکنمممممممم
۱۴.۲k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.