عاشقانه

آدمک  خسته شدی ، از چه  پریشان حالی؟
پاسی از شب که گذشته است چرا بیداری؟
آن دو  چشم  پر غم را به کجا  دوخته‌ای؟
دلت از غصه سیاه است چرا سوخته ای؟
تو که تصویرگر قصه‌ی فردا بودی...
تو که  آبی‌تر از آن  آبی دریا بودی...
آدمک رنگ خودت را به کجا باخته ای؟
کاخ امید خودت را  تو کجا ساخته ای؟
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدیدل سپردی و برای دگری یار شدیب...

مادر #بهشت من همه #آغوش گرم توستگویی سرم هنوز به #بالین نرم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط