پارت

پارت :57
ارباب زاده


" نمیتونی بگی که پشیمونی منو از دست دادی؟!"

بومگیو صدا دار آب دهانش را قورت داد .
بومگیو چیزی نگفت فقط ساکت بود ولی اون هر روز به خودش لعنت می‌فرستاد که چرا یونجون رو از دست داده بود پشیمون بود یونجون بیشتر سرش رو نزدیک آورد این دفعه بومگیو عقب نرفت
اون هم به لب های یونجون خیره شد دروغ بود اگر میگفت الان محتاج اون لب های خوش فرم نیست
یونجون نفس عمیقی کشید عطر بدن پسرک رو به ریه هایش فرستاد چقدر دلتنگ این بو شده بود ‌‌‌‌...
هنوز هم همان بوی دوست داشتنی رو میداد یونجون به چشم های بومگیو نگاه کرد و گفت

" فقط بهم بگو منو می خواهی خیلی سادست!"

بومگیو با هر کلمه که از بین لب های پسر بزرگ تر می یومد بیرون وسوسه تر میشود تا اون لب ها رو ببوسه اون یونجون رو می خواست ولی گفتنش براش سخت بود یونجون بیشتر به بومگیو نزدیک شد فقط چند سانت مونده بود تا لب هاشون هم دیگه رو لمس کنن
بومگیو چشم هاشو بست و این دفعه اون می خواست این فاصله رو پر کنه و پسر بزرگ تر رو ببوسه ...
لب هاشو به لب های پسر بزرگتر نزدیک کرد یونجون از بومگیو فاصله گرفت و پوزخندی زد
رفت عقب بومگیو چشم هاشو باز کرد و به یونجون نگاه کرد یونجون کامل از بومگیو دور شد و چند قدم به سمت میز برداشت ...


" متاسفم پسر کوچولو ولی این کار ها برای گذشت هست ‌.. اگه حرف هات تموم شده میتونی بری...."



ادامه دارد
دیدگاه ها (۲)

پارت :58ارباب زاده سوبین با اخم نشسته بود و منتظر بودی از بو...

پارت :59ارباب زاده ...." نمیدونم باید دنبال کار بگردم .." در...

پارت :56ارباب زادهبومگیو گفت " می‌دونم همیشه بد بودم هیچ وقت...

پارت :55ارباب زاده یونجون منتظر نشسته بود تا بومگیو بیاد یکی...

game of love and hate(part 29)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط