جاسوس پارت۳۹

___________
ویو ا/ت
بعد چندمین شوگا از سر میز بلند شد و منم رفتم میز رو جمع کردم و ظرف ها رو شستم ساعت ۵ بود احتمالا ساعت های ۷ اینا بیان شروع به درست کردن غذا کردم و خونه رو یکمی تمیز کردم ساعت ۷:۳۰ بود که شوگا اومد پایین
ا/ت:ارباب چیزی میل دارید
شوگا:....(سرد)
که زنگ در زده شد و در رو باز کردم که اعضا بودن
کوک:ا/تتت وایسا چرا لباس خدمتکاری پوشیدی؟
جین:مگه خدمتکار چی میپوشه؟(نکته اعضا به جز کوک چیزی نمیدونن)
ا/ت:بفرماید داخل
کوک تمام مدت با تعجب نگام میکرد و منم رفتم پیششون
ا/ت:چی میل دارید
شوگا:همون همیشگی ؟(روبه اعضا)
اعضا:بله
رفتم آشپزخونه و ۶ تا قهوه و یه نسکافه درست کردم و براشون بردم
جیهوپ: میگم برادرت کجاست
ا/ت:خ...خوب
شوگا:پیش خانوادشه.... تو نمیخوایی بری؟
ا/ت:عاا بله ببخشید رفتم آشپزخونه بغض سگی داشتم ولی تونستم جلوش رو بگیرم و غذا رو چک کردم
بعد چندمین رفتم و فنجون ها رو جمع کردم که شوگا گفت
شوگا:میز رو بچین
ا/ت:چشم
که شنیدم یکی گفت من اگه جات بودم میکشتمش ولی خوب خودتو کنترل کردیا
فهمیدم منظورش چیه فنجون ها رو گذاشتم تو سینک و شروع به چیدن میز کردم و صداشون کردم واسه شام
دیدگاه ها (۳)

جاسوس پارت۴۰

دکتر قلب من پارت۵

از پایین به بالا

جاسوس پارت ۳۸

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۱ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط