جاسوس پارت ۳۸

_____________
ویو شوگا
من واقعا نمیتونم تحمل کنم که اینجوری باهاش رفتار کنم ولی نمیتونم هم به این زودی دوباره بهش اعتماد کنم بهش گفتم خونه رو کامل تمیز کنه اونم تنهایی بعد چند دقیقا ازش قهوه خواستم بیاره وقتی که قهوه رو آورد واقعا مزه ی بدی میداد که عصبی شدم و لیوان رو سمتش پرت کردم کع خورد شد و تیکه ای از لیوان به صورتش خورد و صورتش زخمی شد نگرانش شدم ولی غرورم اجازه نمیداد برم پیشش بهش گفتماینا رو جمع کنه و یه قهوه ی بهتری بیاره بعد از اون غذا رو درست کرده بود و طبقه اول رو تمیز کرد که دیدم چندتا وسیله برداشت و رفت بالا هوفففف بزار حداقل به هفته بگذره
فردا وقتی صبحونه ام تموم شد ا/ت رو صدا کردم میخواستم واسم قهوه بیاره ولی نیومد دوباره صداش کردم باز نیومد نگران شدم و رفتم تو آشپزخونه دیدم خوابه یعنی کل شب رو بیدار بوده؟ با داد بیدارش کردم نمیخواستم غرورم نمیزارشت هوففف بهش یه سیلی زدم نمیدونم اون موقعه واقعا به چی فکر میکردم همچین کاری کردم و همچین حرف هایی بهش زدم دیشب جیهوپ زنگ زد و گفت با بچه ها فردا شب میان به ا/ت گفتم شب میان رفتم بالا نتونستم تحمل کنم واقعا نمیتونم ولی حداقل باید ۱ هفته رو دووم بیارم
......