نه تو نرفته ای

نه ، تو نرفته ای !....

نه تو نرفته ای ،

چنان در من جاری شده ای که

هر صبح با ملاقات چشمهای قهوه ای ات بیدارم می شوم

و

هرشب با تو به تَرَک تمام دیوارهای فاصله می خندم .

نه ، تو نرفته ای

همین جا نشسته ای و داری گریه می شوی .

کنار عکس دونفره خندانی که آهسته می گوید :

"ما می میریم "

و ما مرده بودیم سالها قبل از این .

(رؤیا ابراهیم زاده)
دیدگاه ها (۱)

آغوش من دروازه های تخت جمشید استمی خواستم تو پادشاه کشورم با...

چشمانت مست میکند...چشمانت ارتش هیتلر بود. و دل من لهستان بی ...

موج...شناور سوی ساحل های نا پیدادو موج رهگذر بودیمدو موج همس...

چند روز بعد از عملیات بود...یه نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط