من مال توام(I'm yours)پارت4
صبح شده بود .
چقدر زود انتخاب شدم عجیبه..فکر کنم به خاطر سابقه کاریمه...
با ذوق رفتم یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردم
لباس دیه ای نداشتم پس همون لباسمو شستم تو روشویی و پوشیدم
باید اتاقو تحویل میدادم پس کفشمو پوشیدم و کارت اتاقو پس دادم
هنوز وقت داشتم
میتونستم نیم ساعت پیادده روی کنم تا شرکت
سخت بود ...کفش پاشنه دار
پرش زمانی:ساعت 12 ظهر
وارد شرکت شدم
هنوز با چشم دنبال پسر دیشب میگشتم
رفتم پیش منشی و قرار رو باهاش چک کردم
شرکت پر دخترهای جذاب بود
گفت برم اتاق عکسبرداری
به طبقه 2 رفتم و وارد شدم
رئیس رو دیدم که روی صندلی نشسته بود
گفت:بفرمایید بشینید
و به صندلی اشاره کرد
نشستم و همون لحظه تلفن رو برداشت و گفت بیاین
منم گفتم:کی شروع میکنیم
رئیس چیزی نگفت و فقط یه لبخند زد
چند نفر وارد شدن و رئیس گفت:ببندینش.
گفتم:چ..چی
دستام رو از پشت به صندلی بستن و پاهامم محکم کردن با طناب
میا:ولمممممم کنیننن چیکار میکنینن
رئیس:مارکو بیارین
و رفتن
میا:منو رها کنین سریعا
رئیس:نگران نباش دختر
و سر تا پامو نگاه کرد
صدای باز شدن در اومد و بسته شد
رئیس:ماررک پسرم اومدی
صدا:اومدم چی شده
رئیس:زنت اینجاست
نمیتونستم پسر رو ببینم
میا:چی میپرونی پیرمرددددددددد زن چیییه من دوست پسر دارمم.
که دیه نداشتم
صدا:شوخی میکنی...من زن نمیخوام
رئیس:ولی من نوه میخوام..وارث بعد تورو
میا»چییییییییییی حرف نزن ببینمم مسخرشو در نیارینننننننننننننننننننن
پشتم به پسر بود خواستم ببینمش..صندلی چرخدار بود نمیتونستم خودمو بچرخونم ......
همون لحظه یک نفر از پشت صندلی رو چرخوند...
و تونستم صورت پسر رو ببینم....
پسر دیشبی.......مارک...اسمش مارکه....متعجب نگاهم کرد:
مارک:تو؟
ادامه دارد......
چقدر زود انتخاب شدم عجیبه..فکر کنم به خاطر سابقه کاریمه...
با ذوق رفتم یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردم
لباس دیه ای نداشتم پس همون لباسمو شستم تو روشویی و پوشیدم
باید اتاقو تحویل میدادم پس کفشمو پوشیدم و کارت اتاقو پس دادم
هنوز وقت داشتم
میتونستم نیم ساعت پیادده روی کنم تا شرکت
سخت بود ...کفش پاشنه دار
پرش زمانی:ساعت 12 ظهر
وارد شرکت شدم
هنوز با چشم دنبال پسر دیشب میگشتم
رفتم پیش منشی و قرار رو باهاش چک کردم
شرکت پر دخترهای جذاب بود
گفت برم اتاق عکسبرداری
به طبقه 2 رفتم و وارد شدم
رئیس رو دیدم که روی صندلی نشسته بود
گفت:بفرمایید بشینید
و به صندلی اشاره کرد
نشستم و همون لحظه تلفن رو برداشت و گفت بیاین
منم گفتم:کی شروع میکنیم
رئیس چیزی نگفت و فقط یه لبخند زد
چند نفر وارد شدن و رئیس گفت:ببندینش.
گفتم:چ..چی
دستام رو از پشت به صندلی بستن و پاهامم محکم کردن با طناب
میا:ولمممممم کنیننن چیکار میکنینن
رئیس:مارکو بیارین
و رفتن
میا:منو رها کنین سریعا
رئیس:نگران نباش دختر
و سر تا پامو نگاه کرد
صدای باز شدن در اومد و بسته شد
رئیس:ماررک پسرم اومدی
صدا:اومدم چی شده
رئیس:زنت اینجاست
نمیتونستم پسر رو ببینم
میا:چی میپرونی پیرمرددددددددد زن چیییه من دوست پسر دارمم.
که دیه نداشتم
صدا:شوخی میکنی...من زن نمیخوام
رئیس:ولی من نوه میخوام..وارث بعد تورو
میا»چییییییییییی حرف نزن ببینمم مسخرشو در نیارینننننننننننننننننننن
پشتم به پسر بود خواستم ببینمش..صندلی چرخدار بود نمیتونستم خودمو بچرخونم ......
همون لحظه یک نفر از پشت صندلی رو چرخوند...
و تونستم صورت پسر رو ببینم....
پسر دیشبی.......مارک...اسمش مارکه....متعجب نگاهم کرد:
مارک:تو؟
ادامه دارد......
۴.۳k
۲۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.