مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
گله ها از دل خود دارم و تقصیری نیست
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
اعترافی به زبان دارم و تفسیری نیست
بعد یک عمر خطا تازه به من فهماندند
اشتباه آمدم این راه و تغییری نیست
بارالها به امید کرمت مشغولم
به نمازی که به جز سوی تو تکبیری نیست
حافظ و صائب و وحشی همگی فهمیدند
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
همچو گل چند به روی همه خندان باشی
همرهِ غیر به گلگشتِ گلستان باشی
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
گله ها از دل خود دارم و تقصیری نیست
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
اعترافی به زبان دارم و تفسیری نیست
بعد یک عمر خطا تازه به من فهماندند
اشتباه آمدم این راه و تغییری نیست
بارالها به امید کرمت مشغولم
به نمازی که به جز سوی تو تکبیری نیست
حافظ و صائب و وحشی همگی فهمیدند
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
همچو گل چند به روی همه خندان باشی
همرهِ غیر به گلگشتِ گلستان باشی
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
۹.۸k
۲۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.