برگردیم به همان روزگار که کنار جوی آب دنبال بچه لاکپشت

برگردیم به همان روزگار که کنار جوی‌ آب، دنبال بچه لاکپشت‌ها می‌گشتیم و روی بر‌گ‌های درخت، دنبال کرم‌های ابریشم... برگردیم به همان روزگار که کفشدوزک‌ها را روی سرانگشتان کوچکمان می‌نشاندیم و برایشان شعر می‌خواندیم، که دنبال قاصدک‌ها می‌دویدیم و در گوش آن‌ها آرزوهامان را زمزمه می‌کردیم، همان‌روزها که آرام و ساکت گوشه‌ی باغ می‌نشستیم تا شاپرک‌های بهاری روی موهای ما اطراق کنند، همان روزها که فکر می‌کردیم زبان پروانه‌ها را می‌فهمیم...
برگردیم به همان روزها که بهار می‌شد و با شکوفه‌های گیلاس، می‌شکفتیم، که زمین‌ خوردن‌ها اینقدر جدی نبود، که زانوهامان زخمی می‌شد اما با تمام درد، می‌خندیدیم، بلند می‌شدیم و ادامه می‌دادیم، که سقف آرزوهامان دوچرخه و عروسک و ماشین کوکی و شکلات بود. برگردیم به روزهای سبزتر، به باران‌های حیاط خانه‌ی پدری، خیس شویم، باران از موهامان چکه کند و لبخندزنان زیر درخت انگورگوشه‌ی حیاط، پناه بگیریم...
.
طبیعت زیبای ارتفاعات تالش_گیلان
دیدگاه ها (۰)

دلم حیاط خانه مادربزرگ را میخواهد...یک بعدازظهر تابستان باشد...

گیلان، رودبار_ روستای زیبای استخرگاه.از رودبار که ۳۵ کیلومتر...

این منم ، همان که اندکی تنهایی و یک فنجان چایی داغ حال دلش ر...

بیاییم برای شادی یکدیگر دعا کنیم. برای زندگی پر از مهربانی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط