اگر از من بپرسند آخر و عاقبتِ موردعلاقه شخصیت اصلی داستان
اگر از من بپرسند آخر و عاقبتِ موردعلاقه شخصیت اصلی داستانت چیست میگویم:
او بعضی روز غمگین بود و بعضی روز شادی عجیبی داشت، هفته ها افسرده بود و یک روز بیدار میشد و صدای موزیک را تا آخر بلند میکرد و رقص کنان برای شستن صورتش میرفت و بعضی روز اصلا از تختش بیرون نمیآمد که حتی آبی به دست و رویش بزند.
بعضی روز رژ پررنگش را که به قول مادرش شبیه به رنگِ لبان زنان فاحشه است را میزد و آن شال زرد رنگ جیغ و مانتوی سفیدش را میپوشید و موهایش را میبافت و بعضی روز سرتاپا مشکی و موهایش را با کِش خفه میکرد و لبان رنگ پریده و گودی زیر چشمانش را پنهان نمیکرد.
بعضی شب شکر خدا را میگفت و بعضی شب با آرزوی مرگ میخوابید..
در آخر داستان هم نه او خوشبخت میشد و نه شادی ته داستان بود و نه خندهایی..
و او هرروز لبانش رنگ پریده تر و گودی زیر چشمانش بیشتر میشد ولی..
_ امید هنوز در دلش جای داشت و آخرِ داستان که هیچ وقت به مخاطب تا زمانی که نخواهد امید را لمس کند نخواهم گفت.
(برای کسانی که نا امیدند)
«من نوشت»
"ر.کاف"
او بعضی روز غمگین بود و بعضی روز شادی عجیبی داشت، هفته ها افسرده بود و یک روز بیدار میشد و صدای موزیک را تا آخر بلند میکرد و رقص کنان برای شستن صورتش میرفت و بعضی روز اصلا از تختش بیرون نمیآمد که حتی آبی به دست و رویش بزند.
بعضی روز رژ پررنگش را که به قول مادرش شبیه به رنگِ لبان زنان فاحشه است را میزد و آن شال زرد رنگ جیغ و مانتوی سفیدش را میپوشید و موهایش را میبافت و بعضی روز سرتاپا مشکی و موهایش را با کِش خفه میکرد و لبان رنگ پریده و گودی زیر چشمانش را پنهان نمیکرد.
بعضی شب شکر خدا را میگفت و بعضی شب با آرزوی مرگ میخوابید..
در آخر داستان هم نه او خوشبخت میشد و نه شادی ته داستان بود و نه خندهایی..
و او هرروز لبانش رنگ پریده تر و گودی زیر چشمانش بیشتر میشد ولی..
_ امید هنوز در دلش جای داشت و آخرِ داستان که هیچ وقت به مخاطب تا زمانی که نخواهد امید را لمس کند نخواهم گفت.
(برای کسانی که نا امیدند)
«من نوشت»
"ر.کاف"
۱۷.۳k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.