اسم : چرا من
اسم : چرا من
پارت ۳۳
ویو جئون: از شرکت خارج شدم می خواستم به لونا زنگ بزنم اههه ولی شمارش از نگرفتم همین جوری تا شب داشتم برای خودم می گشتم که رفتم ساحل وقتی رفتم ساحل لونا رو دیدم تو بغل الکس بود دیگه از حد رد شده بود اون لباس چی بود تن لونا
واقعا خون به مغزم نمی رسید که لونا من دید چشماش اشکی بود ولی اهمیت ندادم دلم می خواست یک مشت داخل دهن الکس بزنم ولی اهه ولش و حرکت کردم
ویو لونا: اون داشت با عصبانیت ما رو نگاه می کرد ولی رفت سریع از بغل الکس بیرون اومد و از الکس خداحافظی کردم و به سمت جئون دویدم دستش گرفتم که با عصبانیت پسم زد چش بود این
لونا : جئون چیکار می کنی ( بغض)
جئون : تو دختره هرزه چطور تونستی به من خیانت کنی ( داد )
لونا : فکر می کنی بهت خیانت کردم ( بغض)
جئون: خفه نمی خوام ببینمت
ویو لونا: اون گفت هرزه گفتتت من بهش خیانت کردم قبل از اینکه بغضم فوران کنه به خودم اومدم برای چند لحظه بهش نگاه کردم و رفتم
لونا : اگه فکر می کنی خیانت کردم اوکی باشه مهم نیست ( یکم بغض لبخند تلخ)
سریع برگشتم که دیدم الکس هنوز به دریا نگاه می کنه به سمتش رفتم شروع کردم گریه کردن الکس نقطه امن منه از بچگی باهم بودیم من درک م می کنه
الکس: پرنسس آروم باش داداشی کنارت هست
لونا : اوپا اون فکر کرد من من خیانت کردم ( گریه شدید)
الکس آروم بغلم کرد به سمت ماشین رفتیم سوار شدیم به سمت خونه من حرکت کردیم کل راه در حال گریه کردن بودم وقتی رسیدم الکس پیشم موند هنوز گریه می کردم
ویو صبح: بلند شدم سریع حاضر شدم و سمت طبقه پایین رفتم الکس رو کاناپه خوابش برده بود
لونا : اوپا
الکس: هوم ( خابالو)
لونا: بیا صبحونه بخوریم بریم سر کار
الکس: باشه
بعد صبحانه به سمت شرکت حرکت کردیم امروز حالم بهتر بود به شرکت رسیدیم که من الکس پیاده شدیم که جئون دیدم الکس می خواست با جئون صحبت کنه که من ...........
بچهها یکم خسته هستم و حالم خوب نیست شاید آخر شب دوباره پارت گذاشتم خودم خبرتون میکنم ✨🦋
پارت ۳۳
ویو جئون: از شرکت خارج شدم می خواستم به لونا زنگ بزنم اههه ولی شمارش از نگرفتم همین جوری تا شب داشتم برای خودم می گشتم که رفتم ساحل وقتی رفتم ساحل لونا رو دیدم تو بغل الکس بود دیگه از حد رد شده بود اون لباس چی بود تن لونا
واقعا خون به مغزم نمی رسید که لونا من دید چشماش اشکی بود ولی اهمیت ندادم دلم می خواست یک مشت داخل دهن الکس بزنم ولی اهه ولش و حرکت کردم
ویو لونا: اون داشت با عصبانیت ما رو نگاه می کرد ولی رفت سریع از بغل الکس بیرون اومد و از الکس خداحافظی کردم و به سمت جئون دویدم دستش گرفتم که با عصبانیت پسم زد چش بود این
لونا : جئون چیکار می کنی ( بغض)
جئون : تو دختره هرزه چطور تونستی به من خیانت کنی ( داد )
لونا : فکر می کنی بهت خیانت کردم ( بغض)
جئون: خفه نمی خوام ببینمت
ویو لونا: اون گفت هرزه گفتتت من بهش خیانت کردم قبل از اینکه بغضم فوران کنه به خودم اومدم برای چند لحظه بهش نگاه کردم و رفتم
لونا : اگه فکر می کنی خیانت کردم اوکی باشه مهم نیست ( یکم بغض لبخند تلخ)
سریع برگشتم که دیدم الکس هنوز به دریا نگاه می کنه به سمتش رفتم شروع کردم گریه کردن الکس نقطه امن منه از بچگی باهم بودیم من درک م می کنه
الکس: پرنسس آروم باش داداشی کنارت هست
لونا : اوپا اون فکر کرد من من خیانت کردم ( گریه شدید)
الکس آروم بغلم کرد به سمت ماشین رفتیم سوار شدیم به سمت خونه من حرکت کردیم کل راه در حال گریه کردن بودم وقتی رسیدم الکس پیشم موند هنوز گریه می کردم
ویو صبح: بلند شدم سریع حاضر شدم و سمت طبقه پایین رفتم الکس رو کاناپه خوابش برده بود
لونا : اوپا
الکس: هوم ( خابالو)
لونا: بیا صبحونه بخوریم بریم سر کار
الکس: باشه
بعد صبحانه به سمت شرکت حرکت کردیم امروز حالم بهتر بود به شرکت رسیدیم که من الکس پیاده شدیم که جئون دیدم الکس می خواست با جئون صحبت کنه که من ...........
بچهها یکم خسته هستم و حالم خوب نیست شاید آخر شب دوباره پارت گذاشتم خودم خبرتون میکنم ✨🦋
۸۵۳
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.