دنیا سلطنت
دنیا سلطنت
پارت ۷۹
آلیس خنده ای از شدت عصبانیت زد
آلیس : معلوم هست حس داری میگید من همچین کاری نکردم
ملکه : دختره احمق قبره خودت را خودت درست کردی
آلیس: من کاری میکنم تا قبرت رو خودت درست نکنی ! خودت
خودتو بندازی توش قبرت....
حرف اش کامل نزده بود با سیلی که بهش زد سکوت کرد و دست اش را رو گونه اش گذاشت این بارهم همان گونه اش بود
انا : دو رو هستی تو چرا همچین کاری کردی
آلیس باز هم تک خنده ای کرد
آلیس: میفهمی چی داری میگی من چرا باید همچین کاری بکنم
انا : تو گمشو برو
آلیس: من هیچ جایی نمیرم
جونکوک: آلیس برو اتاق
آلیس نگاه اش را به شاهزاده دوخت
آلیس : شاهزاده.. شما هم فکر میکنید من ...
شاهزاده جونکوک ایم بار داد رد و با صدا بلند گفت
جونکوک: کافیه دیگه برو اتاقت
آلیس: فکردی از این صدات میترسم یا میگیم درسته من این کارو کردم
جونکوک: آلیس خشفو پس اون خدمه چرا اسم ترو آورده
آلیس مثله همیشه با عتماد به نفس گفت
آلیس: شاید عاشقم شده
آلیس : شاید عاشقم شده...
حرفش را زد و این باعث شد که شاهزاده جونکوک خون اش به جوش آمد و سیلی محکمی به صورت اش زد که آلیس افتاد رو زمین تهیونگ با صدا بلند گفت
تهیونگ : جونکوک......
آلیس تا حدی درد کشید که در دهان اش مزه خ*ون را حس کرد
موهایش که با گیره های زیبا بسته شده بود موهایش باز شد و گیره ها اوفتاد آن رو زمین
موهایش رو صورت اش بودن ولی این باز هم اشک هایش جاری نشد
آلیس خندید با صدا بلند
جونکوک: هنوز هم حرف های مزخرف خودتو میزنی تو یه زنی هستی که ازدواج کردی و شوهر داری میگی یه فرد دیگه عاشق ام شده
ونوس و راکان وقتی شنیدن چی شده زود وارد اتاق تهیونگ شدن ونوس سمته آلیس رفت و راکان سمته شاهزاده جونکوک !
راکان : شما کتکش زدین ؟
جونکوک: چیه مشکلی داری
راکان : کارتون خیلی اشتباه هست
ملکه : شاهزاده راکان شما ساکت شید
راکام : مادر دوشیزه آلیس همچین کاری نکرده
شاهزاده جونکوک بهش نزدیک شد و با عصبانیت گفت
جونکوک: تو از کجا میدونی ها به تو چه ربطی داره
تهیونگ : جونکوک دیونه نشو
آلیس با عصبانیت از رو زمین بلند شد و موهای بلند و زرد اش رو صورت اش بود جلو شاهزاده جونکوک ایستاد
آلیس: پشیمون میشی من کاری نکردم
جونکوک: باز هم داری زبون دراز میکنی برو اتاقت
آلیس : نمیرم ....
@h41766101
پارت ۷۹
آلیس خنده ای از شدت عصبانیت زد
آلیس : معلوم هست حس داری میگید من همچین کاری نکردم
ملکه : دختره احمق قبره خودت را خودت درست کردی
آلیس: من کاری میکنم تا قبرت رو خودت درست نکنی ! خودت
خودتو بندازی توش قبرت....
حرف اش کامل نزده بود با سیلی که بهش زد سکوت کرد و دست اش را رو گونه اش گذاشت این بارهم همان گونه اش بود
انا : دو رو هستی تو چرا همچین کاری کردی
آلیس باز هم تک خنده ای کرد
آلیس: میفهمی چی داری میگی من چرا باید همچین کاری بکنم
انا : تو گمشو برو
آلیس: من هیچ جایی نمیرم
جونکوک: آلیس برو اتاق
آلیس نگاه اش را به شاهزاده دوخت
آلیس : شاهزاده.. شما هم فکر میکنید من ...
شاهزاده جونکوک ایم بار داد رد و با صدا بلند گفت
جونکوک: کافیه دیگه برو اتاقت
آلیس: فکردی از این صدات میترسم یا میگیم درسته من این کارو کردم
جونکوک: آلیس خشفو پس اون خدمه چرا اسم ترو آورده
آلیس مثله همیشه با عتماد به نفس گفت
آلیس: شاید عاشقم شده
آلیس : شاید عاشقم شده...
حرفش را زد و این باعث شد که شاهزاده جونکوک خون اش به جوش آمد و سیلی محکمی به صورت اش زد که آلیس افتاد رو زمین تهیونگ با صدا بلند گفت
تهیونگ : جونکوک......
آلیس تا حدی درد کشید که در دهان اش مزه خ*ون را حس کرد
موهایش که با گیره های زیبا بسته شده بود موهایش باز شد و گیره ها اوفتاد آن رو زمین
موهایش رو صورت اش بودن ولی این باز هم اشک هایش جاری نشد
آلیس خندید با صدا بلند
جونکوک: هنوز هم حرف های مزخرف خودتو میزنی تو یه زنی هستی که ازدواج کردی و شوهر داری میگی یه فرد دیگه عاشق ام شده
ونوس و راکان وقتی شنیدن چی شده زود وارد اتاق تهیونگ شدن ونوس سمته آلیس رفت و راکان سمته شاهزاده جونکوک !
راکان : شما کتکش زدین ؟
جونکوک: چیه مشکلی داری
راکان : کارتون خیلی اشتباه هست
ملکه : شاهزاده راکان شما ساکت شید
راکام : مادر دوشیزه آلیس همچین کاری نکرده
شاهزاده جونکوک بهش نزدیک شد و با عصبانیت گفت
جونکوک: تو از کجا میدونی ها به تو چه ربطی داره
تهیونگ : جونکوک دیونه نشو
آلیس با عصبانیت از رو زمین بلند شد و موهای بلند و زرد اش رو صورت اش بود جلو شاهزاده جونکوک ایستاد
آلیس: پشیمون میشی من کاری نکردم
جونکوک: باز هم داری زبون دراز میکنی برو اتاقت
آلیس : نمیرم ....
@h41766101
۲.۷k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.