طعمشهرت
#طعم_شهرت
PT.۵
سرمو رو بالشت گذاشتم و به سقف خیره شده بودم
به ارزوی روزی که بتونم بهترین باشم
این چند شب خوابم نمیبرد و نمیدونستم چرا مامانم قبل از مرگش وصیت (نمیدونم درسته یا نه) کرده بود که هیچوقت ایدل نشم
مامانمم خودش ایدل بود ایدل نسل ۲
مدام به این فکر میکردم چرا به من گفت که اینکارو نکنم؟!
(فلش بک ۸ سال پیش)
+مامانن
©بله دخترم
+میشه این میکروفن رو بردارم؟!
®دخترم بیا بازی کنیم
+من میخام اهنگ بخونم
©نه ا.ت همین الان برو تو اتاقت و برای درس و امتحانات فردات اماده شو
رفتم تو اتاقم و خیلی گریه کردم چرا نمیتونستم بخونم یا برقصم چرا خانوادم تواین مورد پشتم نبودن!
تو همین فکرا بودم که بابا وارد اتاقم شد
®دخترم تو دیگه بزرگ شدی لازمه یچیزایی رو بهت بگم
مامانت شاید نتونه بهت بگه ولی خب
ایدل بودن خوندن و رقصیدن نیس
تو اگه این راهو انتخاب کنی ممکنه دیگه هیچوقت مارو نبیینی
(پایان فلش بک)
+لنا بیداری؟!
¥اوم..
+من میرم تو حیاط یکم قدم بزنم میای؟!
¥نمیزارن که
+هوف اره جز قوانین بود یادم رف
¥اوممم دلم واسه مامان بابام تنگ شده
کی میدونه باید تا چند سال کاراموز بمونیم شاید بعد ۱۵ سال کاراموزی حتی قبولمونم نکنن
+شاید تبدیل به یه تجربه بشه
¥رژیم غذایی رو فردا طبق وزن و قدمون میدن یکم استرس دارم
+ما که لاغریم چرا استرس داریی(خنده)
¥ما فقط لاغریم بدنمون که رو فرم نیس
+هوف به چه چیزایی فکر میکنیا بگیر بخاب اصن
¥باشه بابا
این مربیه خیلی خوب بود ولی یکم سختگیره
+کی ؟!
¥جونگین
بهم گفتش که جونگین صداش کنم
با این حرفش یاد مربی هوانگ افتادم
با همین فکرا به خواب رفتم و صبح با صدای پارکسو یکی از همگروهی های تایوانیم بلند شدم
حاضر شدیم و ۴ تایی رفتیم به اتاق
و قد و وزنمونو گرفتن
*خانم ا.ت 49kg
*خانم لنا 53kg
¥پشمام چقد وزن اضافه کردم
بعد از گرفتن رژیم غذا تو راهرو راه میرفتم و پاکتشو باز میکردم تا بخونم ببینم چیا باید بخوریم
با خوندن رژیم یه لحظه پرام ریخت رسما باید سنگ لا نون میزاشتیم میخوردیم
¥هی این چرا اینجوریه ما فقط ۵ کیلو لازمه وزن کم کنیم
+اینجا نوشته هر روز وزنمونو چک میکنن(عصبی)
¥حرص نخور چاق میشی(خنده)
+مرگگگ
_چخبره اینجا
+باز این بداخلاق اومد(زیر لب و عصبی)
_تو هرچقد اروم صحبت کنی انگار بلند گو غورت دادی پس حرفتو واضح بگو
+هیچیییی هوف
_خیلی خب خوبه
اومدم بگم یه ساعت دیگه اماده شین برای کلاس رقص
رفتن
+هوف هی رقص رقص رقصصص
¥ا.ت از وقتی اومدیم یه بند داری غر میزنیاا
+ایش
¥پاشو بریم بابا
ساعت ۳ بعد از ظهر بود و ما منتظر بودیم که پسرا بیان ولی فقط جونگین اومد
+پس مربی هوانگ کجاست؟!
پایان پارت ۵🐸
PT.۵
سرمو رو بالشت گذاشتم و به سقف خیره شده بودم
به ارزوی روزی که بتونم بهترین باشم
این چند شب خوابم نمیبرد و نمیدونستم چرا مامانم قبل از مرگش وصیت (نمیدونم درسته یا نه) کرده بود که هیچوقت ایدل نشم
مامانمم خودش ایدل بود ایدل نسل ۲
مدام به این فکر میکردم چرا به من گفت که اینکارو نکنم؟!
(فلش بک ۸ سال پیش)
+مامانن
©بله دخترم
+میشه این میکروفن رو بردارم؟!
®دخترم بیا بازی کنیم
+من میخام اهنگ بخونم
©نه ا.ت همین الان برو تو اتاقت و برای درس و امتحانات فردات اماده شو
رفتم تو اتاقم و خیلی گریه کردم چرا نمیتونستم بخونم یا برقصم چرا خانوادم تواین مورد پشتم نبودن!
تو همین فکرا بودم که بابا وارد اتاقم شد
®دخترم تو دیگه بزرگ شدی لازمه یچیزایی رو بهت بگم
مامانت شاید نتونه بهت بگه ولی خب
ایدل بودن خوندن و رقصیدن نیس
تو اگه این راهو انتخاب کنی ممکنه دیگه هیچوقت مارو نبیینی
(پایان فلش بک)
+لنا بیداری؟!
¥اوم..
+من میرم تو حیاط یکم قدم بزنم میای؟!
¥نمیزارن که
+هوف اره جز قوانین بود یادم رف
¥اوممم دلم واسه مامان بابام تنگ شده
کی میدونه باید تا چند سال کاراموز بمونیم شاید بعد ۱۵ سال کاراموزی حتی قبولمونم نکنن
+شاید تبدیل به یه تجربه بشه
¥رژیم غذایی رو فردا طبق وزن و قدمون میدن یکم استرس دارم
+ما که لاغریم چرا استرس داریی(خنده)
¥ما فقط لاغریم بدنمون که رو فرم نیس
+هوف به چه چیزایی فکر میکنیا بگیر بخاب اصن
¥باشه بابا
این مربیه خیلی خوب بود ولی یکم سختگیره
+کی ؟!
¥جونگین
بهم گفتش که جونگین صداش کنم
با این حرفش یاد مربی هوانگ افتادم
با همین فکرا به خواب رفتم و صبح با صدای پارکسو یکی از همگروهی های تایوانیم بلند شدم
حاضر شدیم و ۴ تایی رفتیم به اتاق
و قد و وزنمونو گرفتن
*خانم ا.ت 49kg
*خانم لنا 53kg
¥پشمام چقد وزن اضافه کردم
بعد از گرفتن رژیم غذا تو راهرو راه میرفتم و پاکتشو باز میکردم تا بخونم ببینم چیا باید بخوریم
با خوندن رژیم یه لحظه پرام ریخت رسما باید سنگ لا نون میزاشتیم میخوردیم
¥هی این چرا اینجوریه ما فقط ۵ کیلو لازمه وزن کم کنیم
+اینجا نوشته هر روز وزنمونو چک میکنن(عصبی)
¥حرص نخور چاق میشی(خنده)
+مرگگگ
_چخبره اینجا
+باز این بداخلاق اومد(زیر لب و عصبی)
_تو هرچقد اروم صحبت کنی انگار بلند گو غورت دادی پس حرفتو واضح بگو
+هیچیییی هوف
_خیلی خب خوبه
اومدم بگم یه ساعت دیگه اماده شین برای کلاس رقص
رفتن
+هوف هی رقص رقص رقصصص
¥ا.ت از وقتی اومدیم یه بند داری غر میزنیاا
+ایش
¥پاشو بریم بابا
ساعت ۳ بعد از ظهر بود و ما منتظر بودیم که پسرا بیان ولی فقط جونگین اومد
+پس مربی هوانگ کجاست؟!
پایان پارت ۵🐸
- ۸.۲k
- ۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط