رویای بزرگ
رویای بزرگ
#part86
تصمیم گرفتیم برای باران تولد بگیریم تا شاید حالش بهتر بشه
رستا اومد تو اتاقم
رستا: پریا من بهش گفتم بیاد همون کافی شاپی که قبلاً یا هم میرفتیم
پریا: خب خوبه من که امادم بریم...
در خونه رو باز کردم که دیدم یه پیک واستاده دم در
پیک: سلام ببخشید از خارج از کشور واستون پست دارن...
دفترشو امضا کردم
باکسو گرفتم و رو به رستا گفتم:
کادوی آقاشونم رسید😁
رستا: به جونگ کوک گفتی؟
پریا: اره گفتم بهش
حالا بیا بریم باران میره میبینه کسی نیست برمیگرده خونشون
رستا: بهتر نیست ببینی درست پست شده یا ن
پریا:من مثل تو فضول نیستم
رستا: ایشش اصلا لازم نیس بیا بریم
.........
رفتیم تو ....
انگار باران هنوز نیومده
یک میز انتخاب کردیم و نشستیم
باران اومد
دستی تکون دادم تا مارو پیدا کنه
اومدو کنارمون نشست
باران: سلام بچها خوبین؟
پریا: ما خوبیم تو حالت بهتره؟ اون پسره عوضی دیگه بهت زنگ نزده کع!
باران سرشو انداخت پایین و گفت:
وقتی استوریمو دید بهم تبریک گفت و معذرت خواهی کرد که خودش بهم نگفته دوست جدید پیدا کرده....
رستا: امم بچها من میرم دستشویی زود میام
پریا: اوکی برو😉
رستا رفت تا وسایلای تولدو اماده کنه و بیاره
منم سعی کردم بارانو سرگرم کنم
ولی این باران اون بارانی که میشناختم نیست ...
خیلییی عوض شده..
دیگه باهام شوخی نمیکنه...
از حرفام ایراد نمیگیره...
قبلا انقد حرف میزد که مجبور بودیم فرار کنیم از دستش ولی الان هر سوالی ازش میکنم خیلی مختصر و کوتاه جوابمو میده و بعدم سکوت میکنه....
#part86
تصمیم گرفتیم برای باران تولد بگیریم تا شاید حالش بهتر بشه
رستا اومد تو اتاقم
رستا: پریا من بهش گفتم بیاد همون کافی شاپی که قبلاً یا هم میرفتیم
پریا: خب خوبه من که امادم بریم...
در خونه رو باز کردم که دیدم یه پیک واستاده دم در
پیک: سلام ببخشید از خارج از کشور واستون پست دارن...
دفترشو امضا کردم
باکسو گرفتم و رو به رستا گفتم:
کادوی آقاشونم رسید😁
رستا: به جونگ کوک گفتی؟
پریا: اره گفتم بهش
حالا بیا بریم باران میره میبینه کسی نیست برمیگرده خونشون
رستا: بهتر نیست ببینی درست پست شده یا ن
پریا:من مثل تو فضول نیستم
رستا: ایشش اصلا لازم نیس بیا بریم
.........
رفتیم تو ....
انگار باران هنوز نیومده
یک میز انتخاب کردیم و نشستیم
باران اومد
دستی تکون دادم تا مارو پیدا کنه
اومدو کنارمون نشست
باران: سلام بچها خوبین؟
پریا: ما خوبیم تو حالت بهتره؟ اون پسره عوضی دیگه بهت زنگ نزده کع!
باران سرشو انداخت پایین و گفت:
وقتی استوریمو دید بهم تبریک گفت و معذرت خواهی کرد که خودش بهم نگفته دوست جدید پیدا کرده....
رستا: امم بچها من میرم دستشویی زود میام
پریا: اوکی برو😉
رستا رفت تا وسایلای تولدو اماده کنه و بیاره
منم سعی کردم بارانو سرگرم کنم
ولی این باران اون بارانی که میشناختم نیست ...
خیلییی عوض شده..
دیگه باهام شوخی نمیکنه...
از حرفام ایراد نمیگیره...
قبلا انقد حرف میزد که مجبور بودیم فرار کنیم از دستش ولی الان هر سوالی ازش میکنم خیلی مختصر و کوتاه جوابمو میده و بعدم سکوت میکنه....
۳.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.