جادو خالی
جادو خالی
پارت ۵
من: چته تو. مگه بادیگردمی
سام: چرا باهاش صمیمی میشی
من: چون کارمون خوب پیش بره
همین جوری بحث کردیمو رفتم بیرون دیدم امیر بقیه دخترا قاه قاه میخند امیر میمرد از خنده امیرو دم گوشش گفتم چیشد صمیمی شدید
امیر: ادم با یه جوک تا اخرش میره
من: بابا تو دیگه کی هستی
یه ساعت حرف زدیم بعد من رنگا چوبارو اوردمو گفتم بریم تو کارش نزدیکه دوساعت طول کشید حرف قبلا من که گفتم(دفعه بعد یه دختر بسازیم که رو قالی باشه درست کنیم) و همونو درست کردیم بعدم من همرو بردم خونه امیرو بردم تو یه پارک گونه ای و باهاش حرف زدن که
من: امیر بیخشید بچه ها تو شرایط بدی گفتم که تو عضو جدیدی اخه میدونی من چند روز قبل رفتیم استخر من تو استخر یه چوب بزرگ رفت تو پام بزرگ ولی کلفت نبود نازک بعد رفتیم بیمارستانو این حرفو زدم 😞بیخشید
امیر به من خیره شده بود
امیر: تموم شد؟
من: اره
امیر: خب اولا تو تو هر شرایطی هم بگی اینا ناراحت میشدن چون فکر کن یه گروه گرمه گرم یه عضو جدید من اینو فهمیدم وقتی رفتی تو دستشویی کلی با دخترا حرف زدن اومدید تو ماشین با سام واقعا تو سامو دوست داری؟
من: من نه اون منو دوست داره یا شایدم نه
امیر تو دلش: اوه فکر کنم حریفه سختی دارم
من: چی گفتی؟
امیر: هیچی ولش داشتم میگفتم به هر حال باید دوتا عاشقو تحمل کنی بای
و رفت سوار ماشین من شد و دوتا بوق زد
من که ماتم برده بود امیر لبخندانه گفت
امیر: نمیخوای بشینی
من رفتمو نشستم
من: تو پارک چی گفتی
امیر: گفتم باید دوتا عاشقو تحمل کنی
من: ولی تو گفتی جادوگر دوست داری ولی من که جادوگر نیستم
امیر: جادو رو اضافه کنو دیدی؟
من: نه
امیر: اونا جادوگر بودن ولی خب فقط با غذا جادو درست میکردن
من: باز هم من اون نیستم
امیر: من •••••••
ادامه دارد
پارت ۵
من: چته تو. مگه بادیگردمی
سام: چرا باهاش صمیمی میشی
من: چون کارمون خوب پیش بره
همین جوری بحث کردیمو رفتم بیرون دیدم امیر بقیه دخترا قاه قاه میخند امیر میمرد از خنده امیرو دم گوشش گفتم چیشد صمیمی شدید
امیر: ادم با یه جوک تا اخرش میره
من: بابا تو دیگه کی هستی
یه ساعت حرف زدیم بعد من رنگا چوبارو اوردمو گفتم بریم تو کارش نزدیکه دوساعت طول کشید حرف قبلا من که گفتم(دفعه بعد یه دختر بسازیم که رو قالی باشه درست کنیم) و همونو درست کردیم بعدم من همرو بردم خونه امیرو بردم تو یه پارک گونه ای و باهاش حرف زدن که
من: امیر بیخشید بچه ها تو شرایط بدی گفتم که تو عضو جدیدی اخه میدونی من چند روز قبل رفتیم استخر من تو استخر یه چوب بزرگ رفت تو پام بزرگ ولی کلفت نبود نازک بعد رفتیم بیمارستانو این حرفو زدم 😞بیخشید
امیر به من خیره شده بود
امیر: تموم شد؟
من: اره
امیر: خب اولا تو تو هر شرایطی هم بگی اینا ناراحت میشدن چون فکر کن یه گروه گرمه گرم یه عضو جدید من اینو فهمیدم وقتی رفتی تو دستشویی کلی با دخترا حرف زدن اومدید تو ماشین با سام واقعا تو سامو دوست داری؟
من: من نه اون منو دوست داره یا شایدم نه
امیر تو دلش: اوه فکر کنم حریفه سختی دارم
من: چی گفتی؟
امیر: هیچی ولش داشتم میگفتم به هر حال باید دوتا عاشقو تحمل کنی بای
و رفت سوار ماشین من شد و دوتا بوق زد
من که ماتم برده بود امیر لبخندانه گفت
امیر: نمیخوای بشینی
من رفتمو نشستم
من: تو پارک چی گفتی
امیر: گفتم باید دوتا عاشقو تحمل کنی
من: ولی تو گفتی جادوگر دوست داری ولی من که جادوگر نیستم
امیر: جادو رو اضافه کنو دیدی؟
من: نه
امیر: اونا جادوگر بودن ولی خب فقط با غذا جادو درست میکردن
من: باز هم من اون نیستم
امیر: من •••••••
ادامه دارد
۲۸۴
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.