رویای جوانی

#رویای #جوانی
#پارت
( از زبان سوکجین )
دو ساعت از اون اتفاق می گذشت . آروئام ناراحت بود و تو اتاق درو رو من بسته بود . نمیزاشت برم تو . ( - سوکجین ، + آروئام )
- هی . بیخیال درو باز کن . خودتم میدونی اگه این بیرون بمونم و رئیس ببینه ده امتیاز منفی میده و اخراج میشم . درو باز کن . دیگه دارم عصبانی میشما .
+ عصبانی شو تو که خوب بلدی .
خودمو کنترل کردم و دیدم واقعا با آروئام بد رفتاری کرده بودم .
- ببخشید . متاسفم . نباید با داد حرف میزدم ولی واقعا نگرانت شدم . میشه لطفا درو باز کنی ؟ اگه این بیرون بمونم اخراج میشم . راستش من از همون اولم تو این درجه بودم و هیچوقت تغییر نکردم چون همه ازم راضی نبودن .
میدونستم آروئام نمی بخشدم . با اینکه بچه بود باهاش بد رفتاری کرده بودم .
( از زبان آروئام )
حرف های جین رو که شنیدم حالم یه جوری شد . هم برای اون ناراحت شدم و هم خودم . ولی نمیدونستم چیکار کنم .
یه دفعه در رو باز کردم و گفتم : بیا تو
( از زبان جین )
یک سال گذشت و آروئام با من تو هتل موند و منشی من شد چون رئیس هتل من شدم چون خیلی ازم تعریف کرده بودن ‌. ( از زبان آروئام )
شب بود رفته بودم آشغالا رو بزارم تو سطل که یه گربه دیدم . زیر پله ها تاریک تاریک بود و اونم آروم اومد بیرون . داشتم نازش می کردم که یه صدایی اومد . گفتم : کسی اونجاست ؟ یه پسر که بهش میخورد همسن سوکجین باشه زیر پله ها بود . از پاش خون میاد . گفتم : چی شده ؟ که جلو دهنمو گرفت و گفت : هیس . یه سری آدم که انگار گنگستر بودن اومدن سمت پسره رو گرفتن و زدنش . سوکجین اومد و ( یادم رفت بگم اون به من گفته که جین صداش کنم ) گفت دارید چیکار میکنید ؟
اونا هم شناختنش و فرار کردن . پسره افتاد رو زمین . جین گفت : بریم .
+ مطمئنی ؟
- پس چیکار کنیم ؟
به پسره اشاره کردم که پاش درد میکرد و نمیتونست راه بره .
- خب ؟
+ خب ؟
- خب چیکار کنم ؟ مگه من زدمش ؟
+ مرتیکه بی حس 😒
رو به پسره گفتم : خوبی ؟
ولی اون اصلا حرف نمیزد .
جین گفت : کمک می خوای ؟
بازم چیزی نگفت .
+ اسمت چیه ؟
..........
- کری ؟
+ اوپا جین 😐😐
- چیه انگار لاله هیچی نمیگه .
یه دفعه گفت : یو..یون...یونگی
+ چی ؟ یومگی ؟
- نه یونگی خنگولو 😐
+ عمته 😒
- سرخ شدی 🤣
@ اسمم یونگیه . مین یونگی .
+ خشبختم . من آروئامم . ها آروئام .
- منم جینم . کیم سوکجین ‌.
@ کیم سوکجین ؟ رئیس هتل سئول ؟
- آره خودمم ‌.
+ بیاید بریم هتل احساسات و احوال پرسی رو بزارید برای بعد .
همه خندیدیم .
من و یونگی و جین با هم خیلی صمیمی شدیم .
من ۸ سالم شد و برای یونگی یه لقب انتخاب کردم . بهش میگفتم هیونگی . اون یه گربه ی ملوس داشت که اسمش شوگا بود . یه روز تو خیابون...
#بی_تی_اس
#رمان_از_بی_تی_اس
#نامجون
#جین
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#بنگتن
دیدگاه ها (۲)

#رویای #جوانی #پارت_۴داشتم قدم میزدیم با هیونگی که دیدم همه ...

ولی چشم های جیمین ..... :)))))هر کی بگه جیمین زشته خره 🤭🤣#بی...

#رویای #جوانی#پارت-۲تا رسیدیم بالا و در اتاقو برامون باز کرد...

کیدراما 🤣#کیدراما#طنز

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۷تقریبا ۶ ساعت بود که اونجا بودم و...

خون آشام عزیز (76)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط