«داستان کوتاه پارت 2»

زندگی ، یا تنها زنده بودن؟________
زندگی یک حقیقت پر پیچ و تابه زیباست که از وجوده درش لذت میبریم و ادامه خواهیم داد.
این یک دروغ است و علاقه من هم همین طور ، تو برای من قابل احترام و ستودنی هستی و بسیار دوست میدارمت اما حیف که این حقیقت پر پیچ و تابه سنگ دل عرصه را به ما تنگ ساخته است.
تو خوبی ، خیلی خوب البته شاید هم بد باشی... چه کسی مطلع است اما باز هم صفات خوبی به من نسبت میدهی که گاهی دلسرد میشوم. گاه میگویی مهربان اما مهربانان زود فراموش میشوند .
دوستی خوبی داریم اما لحظه به لحظه مستعد به لغزش و فروپاشی ست. چه کسی این رفاقت را تضمین میکند؟ انسان ها خصلت های کثیفی دارند که گاهی برای خواسته های خوب این ویژگی هارو لاپوشانی میکنند و گاهی هم به هدف خوناگینی بروز میدهند . پس نمیتوان گفت این محبت پا برجاست.
در امروز این حقیقت اعتماد و اعتبار است .
تو برای من از بهترین هایی اما هر ارتباطی با مرزی با دیوار های بلند تنیده شده است .
خیلی اعتماد نکن ، بسیار وجه دلسوز بودنم را دیده ای اما تا به حال با آن خلق و خوی گرگ وارم مواجه نشدی.
.
.
.
حرفی؟ حدیثی؟ نقدی؟ نظری؟
دیدگاه ها (۳)

«داستان کوتاه پارت 3»

BTSSSSSS

<داستان کوتاه>

لایک کردن این پست بر آرمیون واجب است...

---پارت ۶: حقیقت پشت نقابایزانا کنار پنجره ایستاده بود، نور ...

عشق ( درد بی پایان)

---پارت ۷: طوفان احساساتایزانا بعد از لحظه‌ای که با قهرمان ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط