همسر اجباری پارت صد و هفتاد و هفت
#همسر_اجباری #پارت_صد و هفتاد و هفت
چرا انقد عصبی بودی؟
-هیچی داداش هیچی نپرس چیز خاصی نبود.
-نمیخوای بپرسی آریا رفته کجا؟
-نه به خودش مربوطه.
-پس حتما چیزی شده که نمیگی.
هیچی نگفتم.
-آریا قبل از رفتن اومد پیش من خیلی داغون بود .معدش به شدت درد میکرد ماشینو واسه ما گذاشت و خودشم با
شین رفت. ولی بیچارا رنگ به روش نبود امانت شماروهم داد به من.
تو شهر احسان یه گوشه پارک کرد و رفت چن پرس غذا بیاره با توقف احسان بچه ها هم بیدار شدن.
امیر:احسان کجا رفت؟
-رفت غذا بیاره.
هیچ کدوممون حرف نمیزدیمو .
و من به اطرافم خیره بودم و داشتم مردمی رو که درحتل رفت و آمد بودن و نگاه میکردم.
با صدای در ماشین به خودم اومدم .
-آنا اینارو بگیر بی زحمت.آدرس یه پارک و گرفتم بریم اونجا بخوری حوصله خونه رو ندارم.
امیر :عالی دادا منم میخوام باهاتون بحرفم.
احسان به همون آدرسی ک بهش گفته بودن مارو برد.
-آنا بده من او غذا هارو
چرا انقد عصبی بودی؟
-هیچی داداش هیچی نپرس چیز خاصی نبود.
-نمیخوای بپرسی آریا رفته کجا؟
-نه به خودش مربوطه.
-پس حتما چیزی شده که نمیگی.
هیچی نگفتم.
-آریا قبل از رفتن اومد پیش من خیلی داغون بود .معدش به شدت درد میکرد ماشینو واسه ما گذاشت و خودشم با
شین رفت. ولی بیچارا رنگ به روش نبود امانت شماروهم داد به من.
تو شهر احسان یه گوشه پارک کرد و رفت چن پرس غذا بیاره با توقف احسان بچه ها هم بیدار شدن.
امیر:احسان کجا رفت؟
-رفت غذا بیاره.
هیچ کدوممون حرف نمیزدیمو .
و من به اطرافم خیره بودم و داشتم مردمی رو که درحتل رفت و آمد بودن و نگاه میکردم.
با صدای در ماشین به خودم اومدم .
-آنا اینارو بگیر بی زحمت.آدرس یه پارک و گرفتم بریم اونجا بخوری حوصله خونه رو ندارم.
امیر :عالی دادا منم میخوام باهاتون بحرفم.
احسان به همون آدرسی ک بهش گفته بودن مارو برد.
-آنا بده من او غذا هارو
۳.۷k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.