همسر اجباری پارت صد هفتاد و پنج
#همسر_اجباری #پارت_صد هفتاد و پنج
بگو کجای دلتنگی
داره پشت سر هم اشک همش میاد روی گونه ام
چقد طوفانیه امشب ببین دریای دلتنگی
کم واست غصه نخوردم
کم واسه تو جوون نکندم
نکنه توقع داری توی این لحظه بخندم
تو که می گقتی تموم ادما دیوونه هاتن حاال این واسم سواله این همه ادم چرا من ؟؟
چرا من آریا چرا من.....
هه ....از اونور که میومدیم باال با آریا بودمو هیچ فکر نمیکردم برگشتنی این اتفاق بیوفته. تو خودم بودم داشتم
پشت سربچه ها راه میرفتم...
که یهویی عسل پاش از رو یه سنگی که جلو راهش بود لیز کوچیکی خورد.هندزفریمو در اوردم دوییدم سمت بچه
ها.
عسل ...عسل چی شده.؟عسل صورتش از درد جم شده بود.و گفت پام... آی ...
احسان:من برم ماشینو بیارم.
احسان منتظر حرفی نشدو رفت
امیر :عسل ..خوبی..؟آخه حواست کجاس دختر..
عسل دستشو از مچ پاش گرفته بود
امیر خم شدو رو زمین زانو زد .
-بردار دستتو ببینمش.
بگو کجای دلتنگی
داره پشت سر هم اشک همش میاد روی گونه ام
چقد طوفانیه امشب ببین دریای دلتنگی
کم واست غصه نخوردم
کم واسه تو جوون نکندم
نکنه توقع داری توی این لحظه بخندم
تو که می گقتی تموم ادما دیوونه هاتن حاال این واسم سواله این همه ادم چرا من ؟؟
چرا من آریا چرا من.....
هه ....از اونور که میومدیم باال با آریا بودمو هیچ فکر نمیکردم برگشتنی این اتفاق بیوفته. تو خودم بودم داشتم
پشت سربچه ها راه میرفتم...
که یهویی عسل پاش از رو یه سنگی که جلو راهش بود لیز کوچیکی خورد.هندزفریمو در اوردم دوییدم سمت بچه
ها.
عسل ...عسل چی شده.؟عسل صورتش از درد جم شده بود.و گفت پام... آی ...
احسان:من برم ماشینو بیارم.
احسان منتظر حرفی نشدو رفت
امیر :عسل ..خوبی..؟آخه حواست کجاس دختر..
عسل دستشو از مچ پاش گرفته بود
امیر خم شدو رو زمین زانو زد .
-بردار دستتو ببینمش.
۲.۶k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.