همسر اجباری پارت صد و هفتاد و هشت
#همسر_اجباری #پارت_صد و هفتاد و هشت
غذا هارو گرفت و از ماشین پیاده شدیم یه میز سنگی که زیر آالچیق بود آریا داشت به سمتش میرفت. امیرم تکیه
عسل و به خودش داده بود که میلنگید.
رسیدیمو دور هم نشستیم .
و احسان پالستیکو باز کردم به همه مون غذاهامونو دادو اشتها نداشتم اونا غذا هاشونو باز کرده بودن و مشغول
بودن چرا غذاتو نمیخوری .
سیرم داداش.
چی خوردی که سیری.
هیچی نمیتونم باشه واسه بعد.
تا جایی که یادمه اسکار با این که الغر بود اما واسه غذا با دست اوردن خودشو به آب و آتیش میزد.
عسل با خنده گفت چکار داری بچمو .
-مامانی عزیزم اگه نمیخوری بر میدارم برات وقتی گرسنه ات شد بگو.
و همه با هم خندیدم
امیر -ننه عسل غذاتو بخور .حرفای قلنبه سلنبه نزن. بچه ها فعال غذا تونو بخوری. بعدش کارتون دارم.
....
غذا رو که خوردیم. امیر بدونه مقدمه گفت خب امروز چیشد.؟
عسل-من که با خودت بودم
احسان-من نمیگم.... صد تومان وشد...
امیر -بگو چیزی پیدا کردی.؟
-امیر جان قلبتو مواظب باش ایست نکنه که بگو
غذا هارو گرفت و از ماشین پیاده شدیم یه میز سنگی که زیر آالچیق بود آریا داشت به سمتش میرفت. امیرم تکیه
عسل و به خودش داده بود که میلنگید.
رسیدیمو دور هم نشستیم .
و احسان پالستیکو باز کردم به همه مون غذاهامونو دادو اشتها نداشتم اونا غذا هاشونو باز کرده بودن و مشغول
بودن چرا غذاتو نمیخوری .
سیرم داداش.
چی خوردی که سیری.
هیچی نمیتونم باشه واسه بعد.
تا جایی که یادمه اسکار با این که الغر بود اما واسه غذا با دست اوردن خودشو به آب و آتیش میزد.
عسل با خنده گفت چکار داری بچمو .
-مامانی عزیزم اگه نمیخوری بر میدارم برات وقتی گرسنه ات شد بگو.
و همه با هم خندیدم
امیر -ننه عسل غذاتو بخور .حرفای قلنبه سلنبه نزن. بچه ها فعال غذا تونو بخوری. بعدش کارتون دارم.
....
غذا رو که خوردیم. امیر بدونه مقدمه گفت خب امروز چیشد.؟
عسل-من که با خودت بودم
احسان-من نمیگم.... صد تومان وشد...
امیر -بگو چیزی پیدا کردی.؟
-امیر جان قلبتو مواظب باش ایست نکنه که بگو
۲.۶k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.