همسر اجباری پارت صد و هفتاد و شش
#همسر_اجباری #پارت_صد و هفتاد و شش
نه امیر درد دارم.
-بردار شاید در رفته باشه مچ پات.
عسل دستشو برداشت.
امیر آروم و با احتیاط کفشو از پاش در اورد. که باز داد عسل باال رفت.
-عسل پات در رفته. باید جا بندازمش. کم جیغ جیغ کن خیر سرت ...
بخاطر موقعیتمو کلمه پلیس و نگفت. با یه چرخشی که به پای عسل داد .باعث شد.ناله عسل گوشمو کر کنه که هیچ
حاال مث ابر بهار گریه میکرد.
امیر شروع کرد به ماساژ دادن پاش
-آروم باش خانمی آروم بگیر عزیزم ... تموم شد .دیگه دست نمیزنم ...
احسان بعد از پنج دقیقه ماشینو اورد .
امیر نزاشت عسل حرفی بزنه که بغلش کرد خودشو عسل عقب نشستن.
من و احسانم که جلو بودیم.
به سمت خونه حرکت کردیم.چند لحظه یه بار نگاهی ب عسل میکردم.
بیچاره بعد کلی آه و ناله تازه خوابش برد سرش رو پای امیر بود. امیرم چشماشو بسته بود و سرشو تکیه داده بود.
نمیدونم چرا من این دوتارو خیلی دوست داشتم عسل که جای خود دارد.
که واقعا خیلی دختر خوب و صمیمیه.
امیر هم واسش خیلی احترام قائلم نمیدونم چر واقعا از امیر حساب میبردم.
احسان:آنا میشه یه سوالی بپرسم.
-اوهوم.
نه امیر درد دارم.
-بردار شاید در رفته باشه مچ پات.
عسل دستشو برداشت.
امیر آروم و با احتیاط کفشو از پاش در اورد. که باز داد عسل باال رفت.
-عسل پات در رفته. باید جا بندازمش. کم جیغ جیغ کن خیر سرت ...
بخاطر موقعیتمو کلمه پلیس و نگفت. با یه چرخشی که به پای عسل داد .باعث شد.ناله عسل گوشمو کر کنه که هیچ
حاال مث ابر بهار گریه میکرد.
امیر شروع کرد به ماساژ دادن پاش
-آروم باش خانمی آروم بگیر عزیزم ... تموم شد .دیگه دست نمیزنم ...
احسان بعد از پنج دقیقه ماشینو اورد .
امیر نزاشت عسل حرفی بزنه که بغلش کرد خودشو عسل عقب نشستن.
من و احسانم که جلو بودیم.
به سمت خونه حرکت کردیم.چند لحظه یه بار نگاهی ب عسل میکردم.
بیچاره بعد کلی آه و ناله تازه خوابش برد سرش رو پای امیر بود. امیرم چشماشو بسته بود و سرشو تکیه داده بود.
نمیدونم چرا من این دوتارو خیلی دوست داشتم عسل که جای خود دارد.
که واقعا خیلی دختر خوب و صمیمیه.
امیر هم واسش خیلی احترام قائلم نمیدونم چر واقعا از امیر حساب میبردم.
احسان:آنا میشه یه سوالی بپرسم.
-اوهوم.
۳.۴k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.