پارت یازدهم

پارت یازدهم
+:هعی ‌.... از دست تو جونگ کوکیییی

_:باشد.

چند ساعت بعد
صدای زنگ گوشی جونگ کوک
_:الو ..بله .....تهیونگییی چه اتفاقی براش افتاده.۰؟؟؟۰؟

مرسی خداحافظ

+:چی شده.؟؟؟؟

_:هیچی دوباره تهیونگی با اون جک دیونه دعواش شده .....(اسم کم آوردیم داداشیا-_-)


+:باید بری کمکش؟؟

_:نه میتونه حلش کنه فقط یه ۱۰۰ تایی بادیگارد براش فرستادم..


+:اوکییی..

دوباره گوشی جونگ کوک زنگ میخوره ...

_:الو سلام بابا خوبی؟؟

_پ:الو ممنونم کجایی پسرم؟؟

_:خونه مامان بابای ا/ت ...

_پ:نمیتونی دخترمو بیاری ببینیمش؟؟؟

_:آه بابا نمی دونی چقدر سرم شلوغه ....
حتما تا فردا میایم پیشت‌‌.....

+:بابات بود...؟
_:آره میگفت دخترمو بیار ببینمش

+:الان دیگه دختر اونام...(ابخند ملیح)

بعد شام بریم خونه .؟

_:هر طور دوست داری..

برای بار سوم گوشی جونگ کوک زنگ میخوره ...

نامجون:سلام جونگ کوکی خوبی؟؟

_:ممنونم بله؟؟

نامجون: کمپانی خبر داده سه هفته دیگه اجرا دارید .‌‌‌.

_:چطور ما یک سال استراحت داشتیم ....

نامجون:نمیدونم ..

_:حتا ۳ ماه بیشتر نگذشته.

نامجون:چی بگم کمپانی دیگه میگه اگه نیومدید گروه بهم میخوره




خماری❤
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۲ بهترین شب خوشی _:باشه میام حتما ..... آها راستی نامج...

پارت ۱۳بهترین شب خوشی _:میخواستم به اعضا بگم که دارم پدر میش...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

دختری که آرزو داشت

قلب یخیپارت ۱۲از زبان ا/ت:هم کنجکاو شده بودم هم ناراحت، نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط