پارت ۲۷
پارت ۲۷
کوک: وقتی ما برگشتیم ساعت ۱۲ شب بود وقتی لیسا رو دراز دادم خودم هم پیراهنم رو درآوردم و رفتم پیش لیسا دراز کشیدم و کشیدمش تو بغلم و شروع کردم به بوسیدن گردنش چون وقتی اتاق عمل بود خیلی نگرانش بودم و میترسیدم بلایی سرش بیاد و همینجوری هم موهاش رو نوازش میکردم تا خوابش ببره که خوابش برد مثل یه بانی کوچولوی سفید شده بود لباش رو اروم بوسیدم و بیشتر کشیدمش تو بغلم و خوابیدیم
کوک: وقتی ما برگشتیم ساعت ۱۲ شب بود وقتی لیسا رو دراز دادم خودم هم پیراهنم رو درآوردم و رفتم پیش لیسا دراز کشیدم و کشیدمش تو بغلم و شروع کردم به بوسیدن گردنش چون وقتی اتاق عمل بود خیلی نگرانش بودم و میترسیدم بلایی سرش بیاد و همینجوری هم موهاش رو نوازش میکردم تا خوابش ببره که خوابش برد مثل یه بانی کوچولوی سفید شده بود لباش رو اروم بوسیدم و بیشتر کشیدمش تو بغلم و خوابیدیم
۱.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.