دوست پسر مافیایی
part 50
ویو ات
ترسیده بودم اما جونگکوک زود به دادم رسید شوکه بودم اما یه دفعه گفت با من پیاده شو منم ترسیده بودم و بدون مقاومت پیاده شدم همینجوری که جونگکوک پیاده میشد از اتوبوس شونه ی نره گرفته بود محکم بعد منم پیاده شدم پشت جونگکوک
جونگکوک:کدوم دستت بود
نره:هوییی بهت گفتم ولم کن
جونگکوک:نمیگی نه باشه خودت خواستی
نره:هه مثلا چیکار میتونی بکنی
جونگکوک دفعه زانوی نره محکم زد که باعث شد تعادلش از دست بده و بیفته روی زمین برای اینکه خودشو نگه داره محکم با دستاش زمین گرفت جونگکوک بلافاصه پاشو گذاشت روی یکی از دستاش
از شونه نره گرفت محکم پیچوند حتی صدا شکسته شدن اومد داد نره بیرون اومده بیرون
دست نره زیر پاش خورد شده بود ات از فاصله دو متری دیدن این ماجرا بود ات بعد از چند دقیقه رفت پیش جونگکوک
شونه ی جونگکوک تکون داد اما جونگکوک همش میگفت برو اونور دیگه جونگکوک اعصاب قاطی رفت یه دفعه دستش محکم به صورت ات خورد جوری که صورتش قرمز شده بود
جونگکوک به خودش اومد فهمید چه غلطی کرده نره ول کرد سریه پیش ات رفت که روی زمین افتاده بود
نره از فرصت استفاده کرد و سریع فرار کرد جونگکوک توجه ایی نکرد
جونگکوک:حالت خوبه
ات:........
جونگکوک:دست خودم نبود
ات:........
جونگکوک:لطفا جوابمو بده
ات:دلت جواب میخواد پس برو گمشو
جونگکوک:به جز این
ات :چیه نکنه توقع داری بگم نه اشکالی نداره اتفاقی بود
جونگکوک:نه
ات:ها؟کلا مشکل روانی داری
جونگکوک:اره روانی توام
ات:اهههه الان موقع لاس زدنه
ات از روی زمین بلند شد با دستش لباسش که خاکی شده بود تکوند
جونگکوک تازه متوجه قرمزی یه طرف صورت ات شد افسوس میخورد و باخودش میگفت اخه این چه گوهی بود من خودم الان چه خاکی بریزم سرم قطعا ردم میکنه(جونگکوک بیا پیش خودم راحت و بدون دردسر )
جونگکوک:اممم چیزه
ات:چی میگفتی
جونگکوک:میگم چیزه چی. چیزه
ات:نمیشه درست حرف بزنی منم بفهمم
جونگکوک:چیزه من معذرت میخوام
ویو ات
ترسیده بودم اما جونگکوک زود به دادم رسید شوکه بودم اما یه دفعه گفت با من پیاده شو منم ترسیده بودم و بدون مقاومت پیاده شدم همینجوری که جونگکوک پیاده میشد از اتوبوس شونه ی نره گرفته بود محکم بعد منم پیاده شدم پشت جونگکوک
جونگکوک:کدوم دستت بود
نره:هوییی بهت گفتم ولم کن
جونگکوک:نمیگی نه باشه خودت خواستی
نره:هه مثلا چیکار میتونی بکنی
جونگکوک دفعه زانوی نره محکم زد که باعث شد تعادلش از دست بده و بیفته روی زمین برای اینکه خودشو نگه داره محکم با دستاش زمین گرفت جونگکوک بلافاصه پاشو گذاشت روی یکی از دستاش
از شونه نره گرفت محکم پیچوند حتی صدا شکسته شدن اومد داد نره بیرون اومده بیرون
دست نره زیر پاش خورد شده بود ات از فاصله دو متری دیدن این ماجرا بود ات بعد از چند دقیقه رفت پیش جونگکوک
شونه ی جونگکوک تکون داد اما جونگکوک همش میگفت برو اونور دیگه جونگکوک اعصاب قاطی رفت یه دفعه دستش محکم به صورت ات خورد جوری که صورتش قرمز شده بود
جونگکوک به خودش اومد فهمید چه غلطی کرده نره ول کرد سریه پیش ات رفت که روی زمین افتاده بود
نره از فرصت استفاده کرد و سریع فرار کرد جونگکوک توجه ایی نکرد
جونگکوک:حالت خوبه
ات:........
جونگکوک:دست خودم نبود
ات:........
جونگکوک:لطفا جوابمو بده
ات:دلت جواب میخواد پس برو گمشو
جونگکوک:به جز این
ات :چیه نکنه توقع داری بگم نه اشکالی نداره اتفاقی بود
جونگکوک:نه
ات:ها؟کلا مشکل روانی داری
جونگکوک:اره روانی توام
ات:اهههه الان موقع لاس زدنه
ات از روی زمین بلند شد با دستش لباسش که خاکی شده بود تکوند
جونگکوک تازه متوجه قرمزی یه طرف صورت ات شد افسوس میخورد و باخودش میگفت اخه این چه گوهی بود من خودم الان چه خاکی بریزم سرم قطعا ردم میکنه(جونگکوک بیا پیش خودم راحت و بدون دردسر )
جونگکوک:اممم چیزه
ات:چی میگفتی
جونگکوک:میگم چیزه چی. چیزه
ات:نمیشه درست حرف بزنی منم بفهمم
جونگکوک:چیزه من معذرت میخوام
- ۶.۸k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط