رمان(عشق)پارت۱۰۲
عمر:خیلی خب اول بزار از اینجا بگم که درست جلوی این صندلی بود که منو تو کآن،دوروک،آسیه،اوگولجان،برک،آیبیکه که الان تو شاید نشناسی اما امشب یه پارتی بزرگ داریم همه میان و با همه آشنا میشی شاید اینجوری همه چیزو یادت بیاد خوشگلم خیلی بزار ادامه بدم ما همگی اینجا برای ویدیومون حاضر بودیم دوروک گیتار میزد آسیه میخوند اوگولجان😂🤦خیر سرش کارگردانی میکرد😂😂😂😂برک و آیبیکه و کآنم پشت صحنه بودن😂😂😂منو تو هم شخصیت اصلی بودیم مثلا به هم برخورد میکنیم وکتاه و ورقه های تو دستت بود میریزه زمین منم بهت کمک میکنم که جمعش کنی اون لحظه باید عاشقانه نگات میکرد که مثلاً عاشقت شدم اما اون لحظه که چشمم به چشمت خورد دیگه انگار تو این دنیا فقط خودمو خودت بودیم اون لحظه واقعا عاشقت شدم یا مثلاً سالگرد آشناییمون رو همین صندلی نشستی و بهت گفتم چشماتو ببند و بعدش با دو تا کیکی که روش شمع بود سالگردمون رو جشن گرفتیم🥰🥰🥰🥰 به علاوه هرچیزی که گفتم بازم انقدر خاطره های قشنگ داریم که بهت بگم تا ۲ سال دیگه هم تمومی نداره🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰امت بهت قول میدم برای اینکه همه چیزو یادت بیاد حاضرم تا آخر عمرم برات تعریف کنم و لحظه به لحظه ی زندگیتو دوباره به یادت بیارم عش.....آن ببخشید حواسم نبود که دیگه نباید بهت بگم😔😔😔😔😔😔. سوسن:باورم نمیشه....خیلی دوست دارم🥲عشقمممم🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲. عمر: چیییی تو دوباره بهم گفتی عش.....(تا اومدم ادامه بدم لباشو گذاشت رو لبام منم از خدا خواسته همراهیش کردم دیگه نمیتونستم بعد مدت نها چون قبل اینکه این اتفاق ها براش بیوفته با هم قهر بودیم طعم لباشو نچشیده بودم دیگه تحمل نکردم و وحشیانه لباشو گاز گرفت). سوسن:(جوری لبامو گاز گرفت که طعم خون رو تو دهنم حس کردم اما بازم ادامه میدادیم تا وقتی که هردومون نفس کم آوردیم و جداشدیم)عه.... ببخشید دست خودم نبود معذرت میخوام. عمر:توم آره منم همینطور معذرت میخوام چون تو گفتی تا وقتی که چیزی یادت نیومده نمیتونی با من مثل قبل البته حقم داری درکت میکنم گلم. سوسن:آره درسته. «پارتی شب».......
۶.۰k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.