P

P3🦋




(نامجون صندلی های ماشین رو خم کرد و یه جایی برای خوابیدن خودش و رائون درست کرد که توی اسلاید بعدی عکسشو گذاشتم)


-رائون بیا ببین خوب شده
&وایی داداشی اینجا عالیه(ذوق و چشمای ستاره ی)
-کفشاتو در بیار برو دراز بکش
&چشم(رفت تو ماشین و دراز کشید)
-(رفت تو ماشین و در صندوق رو بست و رائون رو بغل کرد و پتو رو روی جفشتون کشید) بخواب قشنگم
&داداشی جونم
-بله عزیزم
&خیلی دوست دارم
-منم همینطور خوشگلم
&اینجا خیلی خوب شده مرسی
-خواهش میکنم خوشگلم خوب دیگه بخواب داداشی خسته ی
&چشم(سرشو می‌زاره رو سینه ی نامجون و چشماشو می‌بنده و اروم اروم به خواب می‌ره )
-الهی من قربون تو برم فندوق (سرشو میبوسه و بیشتر به بغلش فشارش میده و می‌خوابه)



(یکم بعد)


ویو نامجون:

با خیسی روی گردنم بیدار شدم دیدم که رائون سرشو گذاشته رو گردنم و داره بی صدا گریه می‌کنه خیلی نگران شدم بلند شدم و رائون رو گرفتمش تو بغلم


-رائونی خوشگلم چیشده؟
&خواب بد دیدم(گریه)
-الهی بمیرم برات چرا بیدارم نکردی داداشی؟
&دلم نیومد(گریه)
-الهی من فدای اون دلت بشم حالا دیگه گریه نکن خوشگلم دیگه تموم شد باشه؟
&اوم باشه (گریش قطع میشه)
-افرین پرنسسم (اشکاشو پاک می‌کنه و پیشونیشو میبوسه)
&(محکم بغلش می‌کنه و سرشو تو سینش پنهون می‌کنه)
-فندوق من هنوزم خستست؟
&اوهم خیلی
- وایسا دراز بکشم آهان بیا بغل داداشی
&(رفت تو بغلش )
-خوب وایسا پتو رو هم بکشم رومون آهان دیگه بخواب جوجه
&جوجه؟
-اره چطور
&خیلی وقت بود که بهم نگفته بودین جوجه یاد بچگیام افتادم (ناراحت)
-هی هی هی چیشد چرا ناراحت شدی
& یاد بچگیام افتادم
-چرا واسه ی این ناراحت شدی
&آخه بابا هم خیلی به من می‌گفت جوجه(بغض)
-الهی من قربونت برم خوشگلم چرا بغض کردی ببینمت ای وای داری گریه می‌کنی جون جونم گریه نکن دیگه عه رائونم کافیه دیگه(بیشتر بغلش می‌کنه و سعی می‌کنه ارومش کنه)
&چشم چشم(اشکاشو پاک می‌کنه)
- آفرین قشنگم الانم دیگه بخواب فندوقم باشه؟
&داداش
-بله
&میشه مثل بچگیام برام لالایی بخونید؟
-عزیزم الان خیلی خستم بخواب یه موقع دیگه میخونم
&تروخدا داداش جون رائون
-خیلی خوب باشه عزیزم چرا قسم میدی بیا زیر پتو سرتو بزار رو سینم آهان چشماتم ببند خوب (شروع می‌کنه با صدای بهشتیش براش لالایی میخونه)
&(با لبخند به لالایی گوش میده و خیلی ناز خوابش می‌بره)


ویو نامجون:

خیلی خیلی خوشگل بود از نگاه کردنش لبخندی روی لبم نشست اما با یاد آوری حرف های رائون ناخودآگاه لبخند خشک شد و بغض بدی رو گلوم شکست اخ مامان بابا کجایین چرا منو با یه بچه به این کوچیکی تنها گذاشتین این فرسته ی که پیش من گذاشتین خیلی آروم و حرف گوش کنه اما توی اون لبخند خوشگلی که همیشه روی لباشه یه غم و بعضی هست که هیچ وقت نشونم نمیده اما دلش خیلی براتون تنگ شده هعی کاش الان پیشمون بودین بیخیال اینا شدم محکم تر بغلش کردم و عطر تنش رو وارد بدنم کردم و با بوسیدن موهاش خوابم برد




ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲۵)

P4🦋ویو رائون:با نسیم ملایمی که از پنجره ی ماشین میومد و نور ...

P5🦋-قشنگم گشنت نیست؟&نه-چرا عزیزم&نمی‌دونم شما چطور؟-منم گشن...

P2🦋(تو رستوران)-قشنگم چرا اونجا نشستی بیا بغلم&(رفت و نشست ر...

P1🦋-رائون جونم داداشی سرتو به پنجره تکیه نده بیا بغلم اونطور...

part25🦋&داداش-خوشگلم تو چرا بیدار شدی برو بخواب &شما خودتون ...

part23 🦋-خوشگلم پیاده شو رسیدیم &چشم-چمدون هارو من میارم بیا...

part5 🦋{بعد از صبحونه}-بهتری دخترم؟&اوم-قشنگم برو بخواب بدنت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط