پارت
پارت 18
دانیال : تت بده
دادم بهش
من: چیزی شد مشکلی داشتی بهم بگو
دانیال:اوکی
رفتش
امی:این جوجه پلیسا دنبال حکا هستن تازه عوضو گروهشون شده ریسشون سرهنگ حسین صادقی ریس گروهشونه
من: اوهههه
دنیکا :این پسره رایانه بهمون مشکوک شده
من: ولش
چند روز از اون روز میگذره نگران دانیالم حکا خیلی عوضیه چند بارم می خواست به من نزدیک بشه انی بهش هشدار داد به انی همه چیز گزارش دادم گفت به ما ربطی نداره
قرار بود که با بچه ها بریم باشگاه موتور سواری رفیق دنیکا
یه شروار مشکی جذب بدن با یه تاپ کوتاه مشکی پوشیدم موهامو باز گذاشتم با عینک دستکش اندتختم بعد پوشیدن پوتینم راه افتادیم
موتورو پارک کردیم رفتم تو باشگاه ریسش ایراتی بود یه پسر27ساله بود رفیق بودیم
ارش:ببین کی به باشگاهموت اومد سرور سرورااا
من: سلام دادش
بقل کردیم همو
ارش:اتا هم داره میاد چی بشه امشب
من: اون چرا
ارش :چه دانم
اتا دختر حکاست ازش متتفرم
داشتیم تو محیط قدم میزدیم دور زمین مسابقه
اتا:اوه ببین کی ایتجاست انا دختر انی
وای خدا نه دانیال رفیقاشم باهاش بودن
امی:ببین جوجه دنبال دعوا نیستیم گم شو زود
دنیکا:ایش روزم بهم خوردش
تازه انگار پسرا دیده بودن
دنیکا:انا به فاک رفتیم
اتا: منم دنبال دعوا نیستم اها اینا شریکای جدید ددی هستن میکا ﺋیل و کیارش و اشین
من: خب که چه
اتا:تو هم تو مهمونی فردا دعوتی همه رفیقا هستن بابا گفت بده به خاندان شما نگم هرچی باشه شما هم خلافکارین
امی:ممنون
بدبخت شدیم تا اسم خلاف اومد دانیال چشاش ده تا شد
ارش دوید اومد کنارم دستشو گذاشت پشت کمرم وای نه
ارش:ببین اتا دعوا بی دعوا ها ابجی خوشگلم بعد مدتا اومده اینجا
اتا:خب بریم مسابقه فقدر منو انا
من:اوکی
رمان از زبان دانیال&*
حرفای این دختر اتا رو مخم بود یعنی سارا خلافکاره بعد که سوار موتور شد نگران شدم نیوفته اتا یه موتور سوار حرفه ای بودش
دنیکا:نترس این بار چندمه اتا از انا می بازه انا موتور سروار خوبیه
رایان :این انا خانم چی کاره هستش
امی:اینقدر که دهن تو جوجه پلیس سرویس کنه
من: انا خلافکاره
دنیکا:یه جورایی
من: چطور ممکنه چه کاره دیگه هست
امی: بوکس کاره کارته بلده راننده عالی همه خلافکارا ازش می ترسن
رایان:یه گرگ تو لباس بره
دنیکا:نچ یه بره تو لباس گرگ
دانیال : تت بده
دادم بهش
من: چیزی شد مشکلی داشتی بهم بگو
دانیال:اوکی
رفتش
امی:این جوجه پلیسا دنبال حکا هستن تازه عوضو گروهشون شده ریسشون سرهنگ حسین صادقی ریس گروهشونه
من: اوهههه
دنیکا :این پسره رایانه بهمون مشکوک شده
من: ولش
چند روز از اون روز میگذره نگران دانیالم حکا خیلی عوضیه چند بارم می خواست به من نزدیک بشه انی بهش هشدار داد به انی همه چیز گزارش دادم گفت به ما ربطی نداره
قرار بود که با بچه ها بریم باشگاه موتور سواری رفیق دنیکا
یه شروار مشکی جذب بدن با یه تاپ کوتاه مشکی پوشیدم موهامو باز گذاشتم با عینک دستکش اندتختم بعد پوشیدن پوتینم راه افتادیم
موتورو پارک کردیم رفتم تو باشگاه ریسش ایراتی بود یه پسر27ساله بود رفیق بودیم
ارش:ببین کی به باشگاهموت اومد سرور سرورااا
من: سلام دادش
بقل کردیم همو
ارش:اتا هم داره میاد چی بشه امشب
من: اون چرا
ارش :چه دانم
اتا دختر حکاست ازش متتفرم
داشتیم تو محیط قدم میزدیم دور زمین مسابقه
اتا:اوه ببین کی ایتجاست انا دختر انی
وای خدا نه دانیال رفیقاشم باهاش بودن
امی:ببین جوجه دنبال دعوا نیستیم گم شو زود
دنیکا:ایش روزم بهم خوردش
تازه انگار پسرا دیده بودن
دنیکا:انا به فاک رفتیم
اتا: منم دنبال دعوا نیستم اها اینا شریکای جدید ددی هستن میکا ﺋیل و کیارش و اشین
من: خب که چه
اتا:تو هم تو مهمونی فردا دعوتی همه رفیقا هستن بابا گفت بده به خاندان شما نگم هرچی باشه شما هم خلافکارین
امی:ممنون
بدبخت شدیم تا اسم خلاف اومد دانیال چشاش ده تا شد
ارش دوید اومد کنارم دستشو گذاشت پشت کمرم وای نه
ارش:ببین اتا دعوا بی دعوا ها ابجی خوشگلم بعد مدتا اومده اینجا
اتا:خب بریم مسابقه فقدر منو انا
من:اوکی
رمان از زبان دانیال&*
حرفای این دختر اتا رو مخم بود یعنی سارا خلافکاره بعد که سوار موتور شد نگران شدم نیوفته اتا یه موتور سوار حرفه ای بودش
دنیکا:نترس این بار چندمه اتا از انا می بازه انا موتور سروار خوبیه
رایان :این انا خانم چی کاره هستش
امی:اینقدر که دهن تو جوجه پلیس سرویس کنه
من: انا خلافکاره
دنیکا:یه جورایی
من: چطور ممکنه چه کاره دیگه هست
امی: بوکس کاره کارته بلده راننده عالی همه خلافکارا ازش می ترسن
رایان:یه گرگ تو لباس بره
دنیکا:نچ یه بره تو لباس گرگ
- ۳.۱k
- ۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط