همکار جدید
همکار جدید
p²
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم صورتمو شستم مسواک زدم صبحونم رو خوردم لباسم رو پوشیدم یه تاکسی گرفتم پولشو حساب کردم وارد شرکت شدم رفتم تویه اتاقم دیدم کلی مقاله هست که باید تایپ کنم،نگاهی به ساعت کردم
_هوفففف تا ساعت ۲ تمومش میکنم
شروع به تایپ کردم بعد اولین مقاله نمیدونم چیشد که خوابم برد
+خانم مین....خانمممممم میننننننننننن
+خانوم مین!
از خواب پریدم دیدم رئیس بالا سرمه بلند شدم و تعظیم کردم
_س..س..سلام مستر کیم
+میدونید ساعت چنده خانم مین؟
نگاهی به ساعت کردم..دیدم ساعت ۱۱ شده
_وای ببخشید مستر کیم ا..الان تمومش میکنم
+تا ساعت ۴ وقت داری این ۱۴ تا رو تموم کنی چاپ کنی بیاری توی اتاقم
_بله...چ..چشم
نشستم در حال تایپ کردن زیر لب گفتم
_مادر کوسهی پدر هشتپا
+چیزی گفتید خانم!
_ن..نه دارم تایپ میکنم
لبخند ضایعی زدم
ساعت ۳:۳۰ شد و بالاخره تمومشون کردم حس میکردم انگشتام دارن کنده میشن برم مقاله هارو چاپ کردم وارد اتاق رئیس شدم
+بله؟
_مقاله ها حاضر شدن
+ممنون بزارشون روی میز
مقاله هارو گذاشتم روی میز میخواستم برم بیرون که صدای نحسش رو شنیدم
+خانم مین
_ببببلللههههههههههه؟
با صورت تعجبی نگاهم کرد
+۷ تا مقالهی دیگه هست که باید تایپ شن الان روی میزتون امادن
_هوی مردک میدونی اصلا تایپ کردن ۱۴ تا مقاله که هرکدوم ۱۲ تا صفحه هست که هرکدوم از صفحه ها A4 هستن که جمعشون میشه ۱۶۸ تا صفحه که بعد تایپ کردنشون تو اون مدت زمان کم چقدر سختهههههههه؟
از اتاق رفتم بیرون درو کوبیدم رفتم سر میزم شروع به تایپ کردم که دیدم مردک رو مخ داره میاد سمتم
p²
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم صورتمو شستم مسواک زدم صبحونم رو خوردم لباسم رو پوشیدم یه تاکسی گرفتم پولشو حساب کردم وارد شرکت شدم رفتم تویه اتاقم دیدم کلی مقاله هست که باید تایپ کنم،نگاهی به ساعت کردم
_هوفففف تا ساعت ۲ تمومش میکنم
شروع به تایپ کردم بعد اولین مقاله نمیدونم چیشد که خوابم برد
+خانم مین....خانمممممم میننننننننننن
+خانوم مین!
از خواب پریدم دیدم رئیس بالا سرمه بلند شدم و تعظیم کردم
_س..س..سلام مستر کیم
+میدونید ساعت چنده خانم مین؟
نگاهی به ساعت کردم..دیدم ساعت ۱۱ شده
_وای ببخشید مستر کیم ا..الان تمومش میکنم
+تا ساعت ۴ وقت داری این ۱۴ تا رو تموم کنی چاپ کنی بیاری توی اتاقم
_بله...چ..چشم
نشستم در حال تایپ کردن زیر لب گفتم
_مادر کوسهی پدر هشتپا
+چیزی گفتید خانم!
_ن..نه دارم تایپ میکنم
لبخند ضایعی زدم
ساعت ۳:۳۰ شد و بالاخره تمومشون کردم حس میکردم انگشتام دارن کنده میشن برم مقاله هارو چاپ کردم وارد اتاق رئیس شدم
+بله؟
_مقاله ها حاضر شدن
+ممنون بزارشون روی میز
مقاله هارو گذاشتم روی میز میخواستم برم بیرون که صدای نحسش رو شنیدم
+خانم مین
_ببببلللههههههههههه؟
با صورت تعجبی نگاهم کرد
+۷ تا مقالهی دیگه هست که باید تایپ شن الان روی میزتون امادن
_هوی مردک میدونی اصلا تایپ کردن ۱۴ تا مقاله که هرکدوم ۱۲ تا صفحه هست که هرکدوم از صفحه ها A4 هستن که جمعشون میشه ۱۶۸ تا صفحه که بعد تایپ کردنشون تو اون مدت زمان کم چقدر سختهههههههه؟
از اتاق رفتم بیرون درو کوبیدم رفتم سر میزم شروع به تایپ کردم که دیدم مردک رو مخ داره میاد سمتم
۴.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.