پارت پانزدهم 🎶🧷
#پارتپانزدهم🎶🧷
جوابی نیومد!
محکم تر داد زدم: شاااهاااااااان خوااااابی؟؟؟
باز جوابی نداد!
بسم اللهی زیر لب گفتم و ترررررق یکی کوبیدم تو صورتش!
عکس العملی نشون نداد!
درو باز کردم و اطرافو نگاه کردم! کسی نبود!
رفتم آشپز خونه! کبری خانوم هم نبود!
برگشتم دوباره تو اتاق و گوشیه شاهانو از تو جیبش در آوردم!
انگشتشو رو حسگر گذاشتم و گوشیشو باز کردم و ب آخرین تماس اخیر زنگ زدم!
جواب داد: بله ارباب!
با لکنت گفتم: الو...؟؟ شما شاهانو میشناسین؟
طرف: توووو کی هسی توله سگ؟ گوشیه ارباب دست تو چیکار میکنه؟؟؟
من: ببینین من تمنام و اربابتون گلوله خورده! تو اتاقه الان! بیاین ببرینش دکتر ازش خیلی خون رفتع هرچقدر میزنمش ب هوش نمیاد!
طرف: وای ب حالت اگ دروغ گفته باشی!
منتظر جوابم نموند و قطع کرد!
نگاهم تو صورت مردونه و پر ابهتش پیچید!
وختی چشماش بسته بود مث ی بچه معصوم میومد!
بعد ۵ مین دوستش رسید و با دیدن شاهان دستشو کوبید رو پیشونیش و زود زنگ زد زد ب نمیدونم کی و برداشتنش و بردنش!
با بغض ب بردنش نگاه میکردم!
دلم ی جوری شد!
ته دلم میگف شاهان ی درد بزرگ داره ک ته دلش پنهون کرده!
ی دردی ک شاید درمونی نداره و داره دلشو میشکونه و باعث سنگ شدنش میشه!
از فکر بیرون اومدم و ب اطراف خیره شدم!
واااای خداااا!
وختشهههه!
چرا وایسااادم؟؟؟ چرا فرار نکنمممم؟
@Ekip_kera_sh
جوابی نیومد!
محکم تر داد زدم: شاااهاااااااان خوااااابی؟؟؟
باز جوابی نداد!
بسم اللهی زیر لب گفتم و ترررررق یکی کوبیدم تو صورتش!
عکس العملی نشون نداد!
درو باز کردم و اطرافو نگاه کردم! کسی نبود!
رفتم آشپز خونه! کبری خانوم هم نبود!
برگشتم دوباره تو اتاق و گوشیه شاهانو از تو جیبش در آوردم!
انگشتشو رو حسگر گذاشتم و گوشیشو باز کردم و ب آخرین تماس اخیر زنگ زدم!
جواب داد: بله ارباب!
با لکنت گفتم: الو...؟؟ شما شاهانو میشناسین؟
طرف: توووو کی هسی توله سگ؟ گوشیه ارباب دست تو چیکار میکنه؟؟؟
من: ببینین من تمنام و اربابتون گلوله خورده! تو اتاقه الان! بیاین ببرینش دکتر ازش خیلی خون رفتع هرچقدر میزنمش ب هوش نمیاد!
طرف: وای ب حالت اگ دروغ گفته باشی!
منتظر جوابم نموند و قطع کرد!
نگاهم تو صورت مردونه و پر ابهتش پیچید!
وختی چشماش بسته بود مث ی بچه معصوم میومد!
بعد ۵ مین دوستش رسید و با دیدن شاهان دستشو کوبید رو پیشونیش و زود زنگ زد زد ب نمیدونم کی و برداشتنش و بردنش!
با بغض ب بردنش نگاه میکردم!
دلم ی جوری شد!
ته دلم میگف شاهان ی درد بزرگ داره ک ته دلش پنهون کرده!
ی دردی ک شاید درمونی نداره و داره دلشو میشکونه و باعث سنگ شدنش میشه!
از فکر بیرون اومدم و ب اطراف خیره شدم!
واااای خداااا!
وختشهههه!
چرا وایسااادم؟؟؟ چرا فرار نکنمممم؟
@Ekip_kera_sh
۱.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.