پارت هفدهم 🎶🧷
#پارتهفدهم🎶🧷
داد زدم: د آخههههه کثاااافتاااا ی دختره نیم وجبی چطوور از دست شماها در رفته!
حرفینزدن و سرشونو پایین انداختن! آدمای عقابو کشته بودن ولب نتونستع بودن تمنا رو بگیرن !!!
عصبی شدم! خون خونمو میخورد!
از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت دروازه شهر ! میدونستم خیلی دیره ولی خب بازم میخواستم دنبالش بگردم!
درو باز کردم و بیرونو دید زدم!
نبود دیگنبود!
داشتم برمیگشتم ک صدای گریه شنیدم!
ب طرف درختا حرکت کردم!
صدای گریه نزدیک تر شده بود!
این... این ک تمنا بود !!!
داشته گریه میکرد و میگف: عرضه برگشتن ب خونه رو ندارم! برگردم موکحم هم ک شاهان منو زنده ب گور میکنه! خداااا من هیچکسو ندارم!
با تک تک حرفاش خاطره های لعنتیم از جلو چشام رد میشد!
من: پاشو!
یهو جیغی کشید و دو متر پرید بالا!
با دیدن من وحشت زده پاشد و ایستاد!
زود اشکاشو پاک کرد و گف: تو نمردی؟؟؟
من: گفتم ک کسی با برخورد گلوله ب بازوش نمرده ک منم بمیرم!
سرشو پایین انداخت!
من: فرصتو طلایی دونستی ک فرار کنی جوجه؟
تمنا: ن باو اومدم هوا خوری ! الانم داشتم برمیگشتم!
من: عاها! لابد داشتی برمیگشتی خونه برا کتک خوری؟
با بغض نگام کرد وگف: میخوای کتکم بزنی؟
من: ن ! یالا برو تو شهر و بعدش درست تو امارت!
تمنا: اول تضمین کن کاری باهام نداری!
اشاره ب دستم گفتم: فعلا تا ی ماه کتک نخوردنت تضمینه!
لبخندی زد و زبونشو تا ته براش درآورد!
زور میزدم نخندم و موفق هم بودم!
با اخم مصنوعی ب دست سالمم اشاره کردم و گفتم: ببین اینو! هنوز سالمه!
لبخند رو لبش ماسید!
من: راه بیوفت!
سرشو پایین انداخت و ب طرف امارت حرکت کرد!
منم پشت سرش... !
من: هی کوچولو؟
برگشت نگام کرد!
من: چرا فرار نکردی؟
ایستاد و تو چشام زل زد!
@Ekip_kera_sh
داد زدم: د آخههههه کثاااافتاااا ی دختره نیم وجبی چطوور از دست شماها در رفته!
حرفینزدن و سرشونو پایین انداختن! آدمای عقابو کشته بودن ولب نتونستع بودن تمنا رو بگیرن !!!
عصبی شدم! خون خونمو میخورد!
از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت دروازه شهر ! میدونستم خیلی دیره ولی خب بازم میخواستم دنبالش بگردم!
درو باز کردم و بیرونو دید زدم!
نبود دیگنبود!
داشتم برمیگشتم ک صدای گریه شنیدم!
ب طرف درختا حرکت کردم!
صدای گریه نزدیک تر شده بود!
این... این ک تمنا بود !!!
داشته گریه میکرد و میگف: عرضه برگشتن ب خونه رو ندارم! برگردم موکحم هم ک شاهان منو زنده ب گور میکنه! خداااا من هیچکسو ندارم!
با تک تک حرفاش خاطره های لعنتیم از جلو چشام رد میشد!
من: پاشو!
یهو جیغی کشید و دو متر پرید بالا!
با دیدن من وحشت زده پاشد و ایستاد!
زود اشکاشو پاک کرد و گف: تو نمردی؟؟؟
من: گفتم ک کسی با برخورد گلوله ب بازوش نمرده ک منم بمیرم!
سرشو پایین انداخت!
من: فرصتو طلایی دونستی ک فرار کنی جوجه؟
تمنا: ن باو اومدم هوا خوری ! الانم داشتم برمیگشتم!
من: عاها! لابد داشتی برمیگشتی خونه برا کتک خوری؟
با بغض نگام کرد وگف: میخوای کتکم بزنی؟
من: ن ! یالا برو تو شهر و بعدش درست تو امارت!
تمنا: اول تضمین کن کاری باهام نداری!
اشاره ب دستم گفتم: فعلا تا ی ماه کتک نخوردنت تضمینه!
لبخندی زد و زبونشو تا ته براش درآورد!
زور میزدم نخندم و موفق هم بودم!
با اخم مصنوعی ب دست سالمم اشاره کردم و گفتم: ببین اینو! هنوز سالمه!
لبخند رو لبش ماسید!
من: راه بیوفت!
سرشو پایین انداخت و ب طرف امارت حرکت کرد!
منم پشت سرش... !
من: هی کوچولو؟
برگشت نگام کرد!
من: چرا فرار نکردی؟
ایستاد و تو چشام زل زد!
@Ekip_kera_sh
۲.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.