حالت چشم تو

حالت چشم تو

ای که از رفتن خود قلب تو را لرزاندم
من چه کردم که در این مخمصه تنها ماندم

قصدت این بود که بر شانه من تکیه کنی
من تو را از زدنِ تکیه به خود ترساندم

حالت چشم تو یک رفتن تلخی دارد
در نگاه تو من این فاجعه را می خواندم

هرچه عاشق شوم انگار که مشکوک ترم
با همین شُبههِ بسیار، تو را می راندم

شعر من صحنه تلخیست که در دفتر خود-
من تو را با کلماتی به خودم چسباندم

#حسین_حیدری"رهگذر"

۱۳۹۶/۳/۲۵
دیدگاه ها (۱)

صحنه آخرشاعری حس عجیبیست که در بر دارمخودکشی مرگ غریبیست که ...

دو نیم گمشدهوقتی دلم برای تو دل دل نمی کند؛یعنی که دست عشق ت...

وابسته بر نگاه شقایق شدن بد استدرگیر خیرگی به دقایق شدن بد ا...

.جزای عشقرهگذر عاشق نشو جایی برای عشق نیستدر شب تاریک من، حا...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁰و به ادماش اشاره کرد خب خب حالا نوبت منه....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط