تک پارتی از جین
خسته بودم دیشب نتونستم بخوابم چون دیروز شبی بود که ترکم کرده بود میخواستم خودکشی کنم که دوستام مانعم شدن اونا سعی میکنن بهم روحیه بدن اما من اصلا تغییری نمیکنم و بی حال و حوصله ام هر وقت به این فکر میکنم که ترکم کرده اعصابم بهم میریزه نمیدونم چرا ترکم کر چی کم گذاشتم الان دوسال گذشته اما هنوز برنگشته دلم برای خنده هاش تنگ شده دلم برای همه چیزش تنگ شده اون الان کره نبود و رفته بود آمریکا پیش خانوادش هنوز هم منتظر بودم اما اون هنوز برنگشته بود دیگه تحمل این وضع برام سخت بود یه هتل قدیمی بود دیگه کسی اونجا نمی رفت من وقتی که ناراحت بودم یا حالم خوب نبود اونجا میرفتم میخواستم خودکشی کنم چون دیگه نمیتونم تحمل کنم و بهترین جا برای اینکار همون هتله از خونه بیرون اومدم و به سمت هتل حرکت کردم بعد از چند مین رسیدم آروم آروم از پله ها بالا میرفتم تا به پشت بوم رسیدم رفتم لبه ی پشته بوم وایسادم که کلی آدم جمع شدن دوستام و اعضا میگفتن که بیام پایین میخواستم بپرم که صدای آشنایی از پشت سرم شنیدم اره خودش بود اون برگشته بود خواستم برگردم که سرم گیج رفت و پام لیز خورد و داشتم می افتادم اومد لبه ی پشته بوم و اسممو صدا میزد اما دیگه دیر شده بود تنها چیزی که فهمیدم درد بدنم بود و سیاهی مطلق
۴۵.۶k
۰۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.