آیدل من پارت ۲۴
وقتی این حرفو زد چشام برق زد
من چم شده بود؟؟
چرا ناراحت شده بودم؟؟
چرا انتطار داشتم شوگا عاشق من باشه و با من ازدواج کنه؟؟
معلومه که اون باید عاشق کسی بشه که دوسش داره و صددرصد اون دختر ی دختر خوش شانسه
مجری و البته همهی فنا بخاطر اون شایعه برگشتن سمتم
مجری: و اون دختر.. خب اون دختر الان توی جمع افراد پشت صحنه هست؟؟
انتظار داشتم بگه آره و منو دوست داره
پسرا نگاش کردن و منتظر موندن شوگا جواب بده
شوگا: نه..
اشکام تو چشمامم جمع شدن همهی فنا ی طوری نگام میکردن
فن¹: میدونستم شوگا عاشق این دختره نیست
فن²: معلوم بود شوگا عاشق یکی دیگس آخه این دختر چی داره که ما انتظار داشتیم شوگا عاشقش باشه؟
حرفاشون خیلی ناراحتم کرد
ی لبخند زدم تا اشکام نریزن
برگشتم رو به میکاپر شوگا
ا.ت: عا من باید برم ی کار فوری واسم پیش اومده
میکاپر: حالت خوبه؟ چهرت ی طوریه انگار غمگینی
ا.ت: نه چیزی نیست "با صدای بلند"
یهو همه از صدام تعجب کردن و برگشتن بهم نگاه کردن
ی تعظیم کردم برای اینکه متوجه شن متاسفم
نگاهم به شوگا برخورد کردو اونجا رو ترک کردم
رفتم سمت یکی از کافه های ایته وون
صدای آهنگ تو گوشم پلی شد
ا.ت: انگار گارسونای این کافه هم غمگینن "با بغض"
گارسون: چیزی میل دارین؟
ا.ت: ی قهوهی تلخ
گارسون: حالت خوبه دخترم؟؟ انگار روال نیستی
ا.ت: خوب؟؟ آجوما من فکر کردم اون دوسم داره ولی اینطور نبود.. من فکر کردم میخاد از سر عشق باهام ازدواج کنه ولی اون فقط میخاست آتیش شایعه ها رو خاموش کنه
گارسون: دخترم تو..
نزاشتم ادامهی حرفشو بزنه و از کافه زدم بیرون
اولین بار بود داشتم ایته وون رو میگشتم
یهو بارون شروع شد
انگار از قبل همه میدونستن.. خیلی ها چترهاشون رو گرفته بودن دست خیلی ها هم میرفتن زیر سایه بونا یا توی مغازه ها
منم بی هدف و بی مسیر اشک میریختمو واسه خودم زیر بارون راه میرفتم
#آیدل_من
خماریییی
#𝒑𝒂𝒓𝒕_2۴
من چم شده بود؟؟
چرا ناراحت شده بودم؟؟
چرا انتطار داشتم شوگا عاشق من باشه و با من ازدواج کنه؟؟
معلومه که اون باید عاشق کسی بشه که دوسش داره و صددرصد اون دختر ی دختر خوش شانسه
مجری و البته همهی فنا بخاطر اون شایعه برگشتن سمتم
مجری: و اون دختر.. خب اون دختر الان توی جمع افراد پشت صحنه هست؟؟
انتظار داشتم بگه آره و منو دوست داره
پسرا نگاش کردن و منتظر موندن شوگا جواب بده
شوگا: نه..
اشکام تو چشمامم جمع شدن همهی فنا ی طوری نگام میکردن
فن¹: میدونستم شوگا عاشق این دختره نیست
فن²: معلوم بود شوگا عاشق یکی دیگس آخه این دختر چی داره که ما انتظار داشتیم شوگا عاشقش باشه؟
حرفاشون خیلی ناراحتم کرد
ی لبخند زدم تا اشکام نریزن
برگشتم رو به میکاپر شوگا
ا.ت: عا من باید برم ی کار فوری واسم پیش اومده
میکاپر: حالت خوبه؟ چهرت ی طوریه انگار غمگینی
ا.ت: نه چیزی نیست "با صدای بلند"
یهو همه از صدام تعجب کردن و برگشتن بهم نگاه کردن
ی تعظیم کردم برای اینکه متوجه شن متاسفم
نگاهم به شوگا برخورد کردو اونجا رو ترک کردم
رفتم سمت یکی از کافه های ایته وون
صدای آهنگ تو گوشم پلی شد
ا.ت: انگار گارسونای این کافه هم غمگینن "با بغض"
گارسون: چیزی میل دارین؟
ا.ت: ی قهوهی تلخ
گارسون: حالت خوبه دخترم؟؟ انگار روال نیستی
ا.ت: خوب؟؟ آجوما من فکر کردم اون دوسم داره ولی اینطور نبود.. من فکر کردم میخاد از سر عشق باهام ازدواج کنه ولی اون فقط میخاست آتیش شایعه ها رو خاموش کنه
گارسون: دخترم تو..
نزاشتم ادامهی حرفشو بزنه و از کافه زدم بیرون
اولین بار بود داشتم ایته وون رو میگشتم
یهو بارون شروع شد
انگار از قبل همه میدونستن.. خیلی ها چترهاشون رو گرفته بودن دست خیلی ها هم میرفتن زیر سایه بونا یا توی مغازه ها
منم بی هدف و بی مسیر اشک میریختمو واسه خودم زیر بارون راه میرفتم
#آیدل_من
خماریییی
#𝒑𝒂𝒓𝒕_2۴
۳.۵k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱