My school love❤️
My school love❤️
پارت :1
تهیونگ: پسر درس خون مغرور و سرد مدرسه که همه روش کراش سگی دارن و سال آخرشه 18 سالشه و پولداره
جونگ کوک: پسر لجباز و یک دنده ولی مظلوم و حساس اولین سالشه تو مدرسه کراش جدید مدرسه اس و 16 سالشه
ویو کوک
ایشش فردا باید برم مدرسه جدید چقدر بدم میاد خوبه حالا یکی از دوستام تو این مدرسه اس داشتم به دیوار نگاه میکردم که صدای اس ام اس شنیدم دستمو دراز کردم گوشیمو از روی میزی که کنار تختم بود برداشتم به گوشیم نگاه کردم اوم بیونگ هو بود
بیونگ هو: پسر میای بریم بیرون بچه هام میان
جونگ کوک: اوم حالا کجا
بیونگ هو: نمیدونم یجا میریم دیگه
جونگ کوک: اوکی
گوشیو خاموش کردمو از رو تخت بلند شدم گوشیو پرت کردم رو تخت لباسمو در آوردم رفتم سمت حموم بعد از ۱۰ دقیقه اومدم بیرونو سمت کمد رفتم یه لباس انتخاب کردمو پوشیدم و از خونه خارج شدم و رفتم اون جای که بچه ها هستن
ویو تهیونگ
مامان ته : بچه نمیخوای بلخره ازدواج کنی
ته: اهه مامان ولم کن
مامان ته: پاشو پاشو یه قراره برات جور کردم
ته: یااا مامان مگه من نگفتم اینکارو نکن خوشم نمیاد هر وقت خودم از یکی خوشم اومد بهت میگم الان وقتش نیس
مامان: تموم شد برو حاضر شو که بری
ته: اوففف
رفتم تو اتاقم چقدر بدم میاد خوبه من همش 18 سالمه مامانم هعی منو میفرسته سر قرار تا الان از هیچ دختری خوشم نیومده هیچ کدومشون تایپم نبودن بریم ببینم از این یکی چجوری خلاص بشم
خب رفت حموم و اومد لباس پوشید با ماشینش که تازه خریده رفت سمت رستوران که قرار اونجا بود
پارت :1
تهیونگ: پسر درس خون مغرور و سرد مدرسه که همه روش کراش سگی دارن و سال آخرشه 18 سالشه و پولداره
جونگ کوک: پسر لجباز و یک دنده ولی مظلوم و حساس اولین سالشه تو مدرسه کراش جدید مدرسه اس و 16 سالشه
ویو کوک
ایشش فردا باید برم مدرسه جدید چقدر بدم میاد خوبه حالا یکی از دوستام تو این مدرسه اس داشتم به دیوار نگاه میکردم که صدای اس ام اس شنیدم دستمو دراز کردم گوشیمو از روی میزی که کنار تختم بود برداشتم به گوشیم نگاه کردم اوم بیونگ هو بود
بیونگ هو: پسر میای بریم بیرون بچه هام میان
جونگ کوک: اوم حالا کجا
بیونگ هو: نمیدونم یجا میریم دیگه
جونگ کوک: اوکی
گوشیو خاموش کردمو از رو تخت بلند شدم گوشیو پرت کردم رو تخت لباسمو در آوردم رفتم سمت حموم بعد از ۱۰ دقیقه اومدم بیرونو سمت کمد رفتم یه لباس انتخاب کردمو پوشیدم و از خونه خارج شدم و رفتم اون جای که بچه ها هستن
ویو تهیونگ
مامان ته : بچه نمیخوای بلخره ازدواج کنی
ته: اهه مامان ولم کن
مامان ته: پاشو پاشو یه قراره برات جور کردم
ته: یااا مامان مگه من نگفتم اینکارو نکن خوشم نمیاد هر وقت خودم از یکی خوشم اومد بهت میگم الان وقتش نیس
مامان: تموم شد برو حاضر شو که بری
ته: اوففف
رفتم تو اتاقم چقدر بدم میاد خوبه من همش 18 سالمه مامانم هعی منو میفرسته سر قرار تا الان از هیچ دختری خوشم نیومده هیچ کدومشون تایپم نبودن بریم ببینم از این یکی چجوری خلاص بشم
خب رفت حموم و اومد لباس پوشید با ماشینش که تازه خریده رفت سمت رستوران که قرار اونجا بود
۱.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.