پارت7
پارت7
#زندگی_باتو
تو ماشین*
جیمین:اون مرتیکه کی بود؟ (با حالت عصبانی)
ا. ت:بزار قشنگ برات توضیح بدم
ببین این مرتیکه اسمش سوجونه
از دوران دبیرستان از من خوشش میومد
بعد الانم نمیدونست که من دوس پسر دارم
برای همین این زرو زد
جیمین:گوه خورده از تو خوشش میاد
ا. ت:قربونت بشم.. من که ازش خوشم نمیاد
من عاشق توعم عشقققم
جیمین:نه ترو خدا بیا دوسش داشته باش(خب راس میگه بچممم)
ا. ت:اگه بخوایی باهام اینجوری حرف بزنی
منم همین کارو میکنم
جیمین:.....
ا. ت:باشه خودت خواستی
تو خونه*
جیمین:ا. ت
ا. ت:....
جیمین:ا. تت
ا. ت:ها(درست حرف بزن عن)
جیمین:چته
ا. ت:چیزیم نیس
کارِت؟
جیمین:فرداشب مامانم اینا میان
زنگ بزن به مامان بابات فامیلاتون بیان
میخواییم آشنا بشیم باهام
ا. ت:کی خواست با تو ازدواج کنه؟
جیمین:ا.... ا. ت... میدونی داری چی میگی
ا. ت:نه
و بدو بدو رفتم سمت اتاق
زدم زیره گریه
یکساعتی گذشته بود که سرم رو بالشت بود و داشتم گریه میکردم
سرمو برگردوندم
که یهو دیدم جیمین با چشمای اشکی داره نگام میکنه
ا. ت:از کی اومدی(با بغض)
جیمین :از همون اول(با بغض)
ا. ت:چرا بغض کررردی(با بغض شدید)
جیمین:هیچی(با بغض)
که یهو زد زیره گریه
ا. ت:عشقم چی شدههههه
جیمین:میدونی اون حرفت چقدر قلبمو شکوند؟؟
ا. ت:ببخشید
خودتم که دیدی خودمم گریم گرفت(با بفض)
جیمین:اشکاشو پاک مبکنه
ا. ت رو بغل میکنه
که ا. ت بغضش میشکنه
و اشکاش پایین میان
جیمین:چاگی جونم
گریه کنی منم دوباره گریه میکنم
(داره موهاشو ناز میکنه. تو بغلشه)
ا. ت:گریه نمیکنم(با حالت گریه
جیمین:تو راس میگی
بعد از بغلش اوردش بیرون
صورتشو قاب کرد تو دستاش
لب ا. ت رو بوسید
جیمین :حالا دیگه گریه نکن
#زندگی_باتو
تو ماشین*
جیمین:اون مرتیکه کی بود؟ (با حالت عصبانی)
ا. ت:بزار قشنگ برات توضیح بدم
ببین این مرتیکه اسمش سوجونه
از دوران دبیرستان از من خوشش میومد
بعد الانم نمیدونست که من دوس پسر دارم
برای همین این زرو زد
جیمین:گوه خورده از تو خوشش میاد
ا. ت:قربونت بشم.. من که ازش خوشم نمیاد
من عاشق توعم عشقققم
جیمین:نه ترو خدا بیا دوسش داشته باش(خب راس میگه بچممم)
ا. ت:اگه بخوایی باهام اینجوری حرف بزنی
منم همین کارو میکنم
جیمین:.....
ا. ت:باشه خودت خواستی
تو خونه*
جیمین:ا. ت
ا. ت:....
جیمین:ا. تت
ا. ت:ها(درست حرف بزن عن)
جیمین:چته
ا. ت:چیزیم نیس
کارِت؟
جیمین:فرداشب مامانم اینا میان
زنگ بزن به مامان بابات فامیلاتون بیان
میخواییم آشنا بشیم باهام
ا. ت:کی خواست با تو ازدواج کنه؟
جیمین:ا.... ا. ت... میدونی داری چی میگی
ا. ت:نه
و بدو بدو رفتم سمت اتاق
زدم زیره گریه
یکساعتی گذشته بود که سرم رو بالشت بود و داشتم گریه میکردم
سرمو برگردوندم
که یهو دیدم جیمین با چشمای اشکی داره نگام میکنه
ا. ت:از کی اومدی(با بغض)
جیمین :از همون اول(با بغض)
ا. ت:چرا بغض کررردی(با بغض شدید)
جیمین:هیچی(با بغض)
که یهو زد زیره گریه
ا. ت:عشقم چی شدههههه
جیمین:میدونی اون حرفت چقدر قلبمو شکوند؟؟
ا. ت:ببخشید
خودتم که دیدی خودمم گریم گرفت(با بفض)
جیمین:اشکاشو پاک مبکنه
ا. ت رو بغل میکنه
که ا. ت بغضش میشکنه
و اشکاش پایین میان
جیمین:چاگی جونم
گریه کنی منم دوباره گریه میکنم
(داره موهاشو ناز میکنه. تو بغلشه)
ا. ت:گریه نمیکنم(با حالت گریه
جیمین:تو راس میگی
بعد از بغلش اوردش بیرون
صورتشو قاب کرد تو دستاش
لب ا. ت رو بوسید
جیمین :حالا دیگه گریه نکن
۵.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.