موقعیت : اگه خواب بد ببینی
موقعیت : اگه خواب بد ببینی
ا.ت قبل از خواب یه فیلم ترسناک نگاه میکنه و شب هم کابوس میبینه و می ترسه ...
شخصیت : ریندو
ازخواب با ترس و لرز بیدار میشی .( خب ریندو جون موقع خواب میاد شما رو بغل میکنه غمتون نباشه خیلی نمی ترسید ) می بینی ریندو لخت با قیافه نگران بالا سرته . سرت رو ناز میکنه و یه لبخند جذبه دار می زنه و میگه ...
ریندو : نگران نباش خوشتیپ . فقط خواب بد دیدی چیزی نیس بخواب .
به لباسات نگا می کنی و می بینی یه نیم تنه کوتاه با یه شلوارک کوتاه پوشیدی . ( سرخ شدن )
ا.ت : ریندو ... تو اینجا چی کار می کنی
ریندو : هیچی ... هوس کردم موقع خواب دوست دخترم رو بغل کنم . کار بدی کردم خانم حساس ؟
ا.ت انگشتشو رو تتو های رو بدن ریندو میکشه . ریندو سرشو رو قلب ا.ت میزاره ...
ریندو : قلبت خیلی تند می زنه ... ( خمیازه ) معلومه خیلی ترسیدی . ( ا.ت : رد کردن لبو )
بعدش دستش رو میکنه زیر نیم تنت . رو گردنت چند تا کیس مارک میدازه لبات رو اروم میبوسه ، بعد خوب بغلت می کنه و باهم میخوابین .
( شب بخیر )
شخصیت : ران
کابوس وحشتناکی بود . از خواب میپری و مثل فیلما میشینی . میفهمی تو خواب گریه کردی . بعد همونجور گریه کنان از اتاقت بیرون اومدی و رفتی سمت اتاق ران . در رو باز کردی و دیدی ران پیراهنش رو در اورده و همون جوری رو تخت خوابیده . ( دو تا داداش به هم رفتن دیگه شبیه هستن ) رفتی و سرت رو گذاشتی رو سینش و دستات رو دورش حلقه کردی .یهو نمی دونی چیشد بیشتر گریه ات گرفت و با صدا بلند هق هق کردی .
ران چشماش رو باز کرد و بهت نگا کرد .
ران : بیبی گرل چرا گریه می کنی ؟
ا.ت : ببخشید ... هق هق ... بیدارت کردم ... هق هق ... نمی خواستم ... هق هق ...
صدا هق هق های ا.ت و گریه اش نمی گذاشت درست و حسابی چیزی بگه .
ران همونطور که داشت به ا.ت نگا می کرد و سرش رو ناز می کرد نشست و ا.ت رو مثل یه بچه کوچولو بغل کرد (مدل پرنسس)
ران : اشکالی نداره خانم کوچولو ی من .
بعد دستش رو از زیر زانو هات اورد بیرون و دستش رو نوازش وار رو گونه هات کشید و سرت رو به سینش فشار داد و بااون یکی دستش گاهی پشتت رو گاهی هم سرت رو ناز کرد تا اروم شی . بعد از اینکه اروم شدی گفت ...
ران : چرا گریه می کردی ملکه ام کسی اذیتت کرده ؟ اسمشو بهم بگو تا حسابشو برسم .
ا.ت : نه چیزی نیس . کابوس دیدم . ( با خجالت و سرخ شدگی )
ران یه لبخند جذاب ا.ت کش زد و گفت ...
ران : ولی پادشاهت رو خیلی ناراحت و نگران کردی ... عمممم ... باید یه جوری حبرانش کنی ...
بعد خیلی محکم لبات رو بوسید . و شب هم تو بغلش خوابیدی .
( چه رمانتیک )
نویسنده : مارنی
ا.ت قبل از خواب یه فیلم ترسناک نگاه میکنه و شب هم کابوس میبینه و می ترسه ...
شخصیت : ریندو
ازخواب با ترس و لرز بیدار میشی .( خب ریندو جون موقع خواب میاد شما رو بغل میکنه غمتون نباشه خیلی نمی ترسید ) می بینی ریندو لخت با قیافه نگران بالا سرته . سرت رو ناز میکنه و یه لبخند جذبه دار می زنه و میگه ...
ریندو : نگران نباش خوشتیپ . فقط خواب بد دیدی چیزی نیس بخواب .
به لباسات نگا می کنی و می بینی یه نیم تنه کوتاه با یه شلوارک کوتاه پوشیدی . ( سرخ شدن )
ا.ت : ریندو ... تو اینجا چی کار می کنی
ریندو : هیچی ... هوس کردم موقع خواب دوست دخترم رو بغل کنم . کار بدی کردم خانم حساس ؟
ا.ت انگشتشو رو تتو های رو بدن ریندو میکشه . ریندو سرشو رو قلب ا.ت میزاره ...
ریندو : قلبت خیلی تند می زنه ... ( خمیازه ) معلومه خیلی ترسیدی . ( ا.ت : رد کردن لبو )
بعدش دستش رو میکنه زیر نیم تنت . رو گردنت چند تا کیس مارک میدازه لبات رو اروم میبوسه ، بعد خوب بغلت می کنه و باهم میخوابین .
( شب بخیر )
شخصیت : ران
کابوس وحشتناکی بود . از خواب میپری و مثل فیلما میشینی . میفهمی تو خواب گریه کردی . بعد همونجور گریه کنان از اتاقت بیرون اومدی و رفتی سمت اتاق ران . در رو باز کردی و دیدی ران پیراهنش رو در اورده و همون جوری رو تخت خوابیده . ( دو تا داداش به هم رفتن دیگه شبیه هستن ) رفتی و سرت رو گذاشتی رو سینش و دستات رو دورش حلقه کردی .یهو نمی دونی چیشد بیشتر گریه ات گرفت و با صدا بلند هق هق کردی .
ران چشماش رو باز کرد و بهت نگا کرد .
ران : بیبی گرل چرا گریه می کنی ؟
ا.ت : ببخشید ... هق هق ... بیدارت کردم ... هق هق ... نمی خواستم ... هق هق ...
صدا هق هق های ا.ت و گریه اش نمی گذاشت درست و حسابی چیزی بگه .
ران همونطور که داشت به ا.ت نگا می کرد و سرش رو ناز می کرد نشست و ا.ت رو مثل یه بچه کوچولو بغل کرد (مدل پرنسس)
ران : اشکالی نداره خانم کوچولو ی من .
بعد دستش رو از زیر زانو هات اورد بیرون و دستش رو نوازش وار رو گونه هات کشید و سرت رو به سینش فشار داد و بااون یکی دستش گاهی پشتت رو گاهی هم سرت رو ناز کرد تا اروم شی . بعد از اینکه اروم شدی گفت ...
ران : چرا گریه می کردی ملکه ام کسی اذیتت کرده ؟ اسمشو بهم بگو تا حسابشو برسم .
ا.ت : نه چیزی نیس . کابوس دیدم . ( با خجالت و سرخ شدگی )
ران یه لبخند جذاب ا.ت کش زد و گفت ...
ران : ولی پادشاهت رو خیلی ناراحت و نگران کردی ... عمممم ... باید یه جوری حبرانش کنی ...
بعد خیلی محکم لبات رو بوسید . و شب هم تو بغلش خوابیدی .
( چه رمانتیک )
نویسنده : مارنی
۱۰.۶k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.