چیفویو داشت پیرفت سمت خونش که با یه ضربه از پشت رو زمین ا
چیفویو داشت پیرفت سمت خونش که با یه ضربه از پشت رو زمین افتاد و چشماش سیاهی رفت . بعد صدای بزن و بخور شنید . برگشت و یه موج موهای بلند سیاه رو دید که دارن تکون میخورک چند نفر که رو زمین اش و لاش افتادن .
چیفویو : باجی ... سان !!!!؟؟؟؟؟
؟؟؟؟: باجی سان کیه اسمم ا.ت هست .
چیفویو چند لحظه ای خشکش زد . اون باجی سان نبود . اون ... اون .... یه دختر خیلی خفن بود که چیفویو تو همون نگاه اول عاشقش شد . چیفویو با صدای ا.ت به خودش اومد ...
ا.ت : حالت خوبه ؟
چیفویو : ب ... بله ممنون .
ا.ت : از سرت داره خون میاد . باید بریم درمانگاه .
چیفویو : نه نیازی نیست ...
ا.ت ( قطع کردن حرف چیفویو ) : باشه بریم خونه من خیلی نزدیکه . باید اون زخمو ببندی .
چیفویو هم دنبال ا.ت راه افتاد و کنارش حرکت کرد .
تو خونه ا.ت :
چیفویو قلبش تندتند میزد چون ا.ت مدام به موهای چیفویو دست میزد و سرشو میبست و چیفویو تو دلش عروسی پیگرفت .
چیفویو : ا.ت چان ... اممم ... میگم ... بیا باهم دوست باشیم . چطوره ؟
چیفویو سرخ شده بود و ا.ت جا خورده بود .
ا.ت : نمی دونم ... باشه . دوستیم . معمولی یا ...
چیفویو که هنوز سرخ بود گفت ...
چیفویو : تو دوست دخترم شو منم میشم دوست پسر تو .
اون موقع هروقت کسی اذیتت کرد یا بهت زور گفت جنازش پیدا میشه .
ا.ت هم که با حرف چیفویو سرخ شده بود گفت ...
ا.ت : اون موقع منم پیشی کوچولو صدات میکنم .
چیفویو : پس منم کیتی صدات میکنم .
بعد ا.ت گونه سرخ چیفویو رو بوسید ، چیفویو هم ا.ت رو بغل کرد ، بعد سرشو خم کرد و لباش رو گذاشت رو لبای ا.ت ...
نویسنده : مارنی
چیفویو : باجی ... سان !!!!؟؟؟؟؟
؟؟؟؟: باجی سان کیه اسمم ا.ت هست .
چیفویو چند لحظه ای خشکش زد . اون باجی سان نبود . اون ... اون .... یه دختر خیلی خفن بود که چیفویو تو همون نگاه اول عاشقش شد . چیفویو با صدای ا.ت به خودش اومد ...
ا.ت : حالت خوبه ؟
چیفویو : ب ... بله ممنون .
ا.ت : از سرت داره خون میاد . باید بریم درمانگاه .
چیفویو : نه نیازی نیست ...
ا.ت ( قطع کردن حرف چیفویو ) : باشه بریم خونه من خیلی نزدیکه . باید اون زخمو ببندی .
چیفویو هم دنبال ا.ت راه افتاد و کنارش حرکت کرد .
تو خونه ا.ت :
چیفویو قلبش تندتند میزد چون ا.ت مدام به موهای چیفویو دست میزد و سرشو میبست و چیفویو تو دلش عروسی پیگرفت .
چیفویو : ا.ت چان ... اممم ... میگم ... بیا باهم دوست باشیم . چطوره ؟
چیفویو سرخ شده بود و ا.ت جا خورده بود .
ا.ت : نمی دونم ... باشه . دوستیم . معمولی یا ...
چیفویو که هنوز سرخ بود گفت ...
چیفویو : تو دوست دخترم شو منم میشم دوست پسر تو .
اون موقع هروقت کسی اذیتت کرد یا بهت زور گفت جنازش پیدا میشه .
ا.ت هم که با حرف چیفویو سرخ شده بود گفت ...
ا.ت : اون موقع منم پیشی کوچولو صدات میکنم .
چیفویو : پس منم کیتی صدات میکنم .
بعد ا.ت گونه سرخ چیفویو رو بوسید ، چیفویو هم ا.ت رو بغل کرد ، بعد سرشو خم کرد و لباش رو گذاشت رو لبای ا.ت ...
نویسنده : مارنی
۳.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.