شاهنامه ۱۴
#شاهنامه #۱۴
جنگ منوچهر باسلم وتور
فریدون به پرورش منوچهر پرداخت و پهلوانان را جمع کرد و آنها را سوگند داد تا با منوچهر باشند و سپهداری چون قارن، پهلوانانی چون گرشاسب، سام، نریمان، قباد، کشواد و دیگران در کنار شهریار ایران زمین گرد آمدند.
خبر پادشاهی منوچهر به تور و سلم رسید. آنها که از این خبر بسیار ترسیده بودند به دیدن یکدیگر رفتند تا چاره ای بیابند و تصمیم گرفتند برای پوزش خواستن، فرستاده ای نزد فریدون فرستند.فریدون که از آمدن آنها باخبر شد فرمان داد تا آنجا را بیاراستند. منوچهر را خواند و او را بر تخت نشاند و پهلوانان و بزرگان سپاه را در کنارش قرار داد. فرستاده پیغام تور و سلم را برای فریدون بازگو کرد
فریدون پس از شنیدن سخنان فرستاده چنین پاسخ داد:
اگر شما به منوچهر مهری دارید پس تن ایرج را چه کرده اید؟از آن درختی که آنها قطع کرده اند، شاخه ای رست که من آن را پرورده ام و او امروز کمر به کین پدر بسته است
تا روزی که من زنده باشم از گناه شما نخواهم گذشت.
فرستاده بازگشت. پیام پدر را بهسلم وتور گفت از منوچهر و سپاهی که آماده نبرد بود، پهلوانانی را که دیده بود،
تا این سخنان را شنیدند رنگ از چهره شان پرید. سلم به تور گفت نباید اجازه دهیم این بچه شیر چون فریدون به نره شیر بدل شود و ما باید قبل از آنها حمله کنیم. پس هر دو سپاهیانی ساختند.به سمت ایران آمدند
خبر به گوش فریدون رسید او منوچهر شاه را به جنگ فرستاد.منوچهر چپ لشکر را به گرشاسب داد و راست را به پهلوانان بزرگ این سرزمین، سام وقباد سپرد. دو لشکر در مقابل هم بودند و منوچهر در میان سپاه قرار داشت.
قباد قبل از همه طلایه دار سپاه بود و چون تور او را شناخت بدو گفت برو به منوچهر و تو لایق این تاج و تخت نیستی، ما با جنگجویانی آمده ایم تا و خوراک درندگان بیابان خواهید شد.
قباد این پیام را برای منوچهر آورد و منوچهر خندید و گفت: فقط یک ابله این گونه سخن می گوید. فریدون گواه من است که ایرج پدربزرگ من بود و نژاد و گهر هر کسی در میدان جنگ نمایان خواهد شد. به یاری پروردگار کین پدر را از او خواهم گرفت
آن گاه رو به سپاهیان گفت: ای مردان دلیر، بدانید که نبرد ما با اهریمن است اگر در این جنگ کشته شویم گناهانمان پاک شده است و در بهشت خواهیم بود و اگر آنها را بکشیم نام نیک ما تا ابد در خاطره ها خواهد ماند. با روشن شدن هوا آماده نبرد خواهیم شد
بزرگان سپاه پا پیش گذاشتند و گفتند تا زمانی که زنده ایم به فرمان تو هستیم و جانمان را فدا خواهیم کرد.
سپیده دم منوچهر برخاست و سپاه را آرایشی دوباره داد و با کوس نبرد به سمت دشمن حرکت کردند، دو سپاه به سمت هم حمله بردند و دریای خون بود که جاری شد.
جنگ منوچهر باسلم وتور
فریدون به پرورش منوچهر پرداخت و پهلوانان را جمع کرد و آنها را سوگند داد تا با منوچهر باشند و سپهداری چون قارن، پهلوانانی چون گرشاسب، سام، نریمان، قباد، کشواد و دیگران در کنار شهریار ایران زمین گرد آمدند.
خبر پادشاهی منوچهر به تور و سلم رسید. آنها که از این خبر بسیار ترسیده بودند به دیدن یکدیگر رفتند تا چاره ای بیابند و تصمیم گرفتند برای پوزش خواستن، فرستاده ای نزد فریدون فرستند.فریدون که از آمدن آنها باخبر شد فرمان داد تا آنجا را بیاراستند. منوچهر را خواند و او را بر تخت نشاند و پهلوانان و بزرگان سپاه را در کنارش قرار داد. فرستاده پیغام تور و سلم را برای فریدون بازگو کرد
فریدون پس از شنیدن سخنان فرستاده چنین پاسخ داد:
اگر شما به منوچهر مهری دارید پس تن ایرج را چه کرده اید؟از آن درختی که آنها قطع کرده اند، شاخه ای رست که من آن را پرورده ام و او امروز کمر به کین پدر بسته است
تا روزی که من زنده باشم از گناه شما نخواهم گذشت.
فرستاده بازگشت. پیام پدر را بهسلم وتور گفت از منوچهر و سپاهی که آماده نبرد بود، پهلوانانی را که دیده بود،
تا این سخنان را شنیدند رنگ از چهره شان پرید. سلم به تور گفت نباید اجازه دهیم این بچه شیر چون فریدون به نره شیر بدل شود و ما باید قبل از آنها حمله کنیم. پس هر دو سپاهیانی ساختند.به سمت ایران آمدند
خبر به گوش فریدون رسید او منوچهر شاه را به جنگ فرستاد.منوچهر چپ لشکر را به گرشاسب داد و راست را به پهلوانان بزرگ این سرزمین، سام وقباد سپرد. دو لشکر در مقابل هم بودند و منوچهر در میان سپاه قرار داشت.
قباد قبل از همه طلایه دار سپاه بود و چون تور او را شناخت بدو گفت برو به منوچهر و تو لایق این تاج و تخت نیستی، ما با جنگجویانی آمده ایم تا و خوراک درندگان بیابان خواهید شد.
قباد این پیام را برای منوچهر آورد و منوچهر خندید و گفت: فقط یک ابله این گونه سخن می گوید. فریدون گواه من است که ایرج پدربزرگ من بود و نژاد و گهر هر کسی در میدان جنگ نمایان خواهد شد. به یاری پروردگار کین پدر را از او خواهم گرفت
آن گاه رو به سپاهیان گفت: ای مردان دلیر، بدانید که نبرد ما با اهریمن است اگر در این جنگ کشته شویم گناهانمان پاک شده است و در بهشت خواهیم بود و اگر آنها را بکشیم نام نیک ما تا ابد در خاطره ها خواهد ماند. با روشن شدن هوا آماده نبرد خواهیم شد
بزرگان سپاه پا پیش گذاشتند و گفتند تا زمانی که زنده ایم به فرمان تو هستیم و جانمان را فدا خواهیم کرد.
سپیده دم منوچهر برخاست و سپاه را آرایشی دوباره داد و با کوس نبرد به سمت دشمن حرکت کردند، دو سپاه به سمت هم حمله بردند و دریای خون بود که جاری شد.
۱۱.۴k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.