پارت 34 :
پارت 34 :
کوک ویو :
چندین ساعته داریم رویه اون سفیر روسیه یا همون راشل خودمون تحقیق میکنیم کجا زندگی میکنه با کی میاد با کی میره اطلاعات زیادی داریم فقط منتظرم تهیونگ پاش به عمارت برسه
تهیونگ ویو :
کتمو پوشیدم و از اون هتل اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم اول باید به شرکت سر میزدم راه افتادمو که جونگ کوک زنگ زد
تهیونگ :کوک بگو پشته فرمونم
کوک:باید بیای عمارت برات خبرایه دسته اول دارم
تهیونگ؛چی شده؟
کوک:فقط بیا دیگه
تهیونگ:نمیتونم بیام باید برم شرکت
و قطع کرد به سمته شرکت فرمون رو پیچوند
تهیونگ ویو:
رسیدم شرکت همه تعظیم کردن که منشی ایم بدو بدو اومد سمتم سلام کرد و عذرخواهی کرد گفت
منشی:اقایه کیم یه خانومی تو اتاق منتظرتونن نمیخواستم راش بدم ولی یه کارت از دولت داشت
تهیونگ :مشکلی نیست! برو برام یه قهوه ساده بیار
منشی:چشم رئیس
راشل ویو:
نمیتونستم همینجوری بشینم و شاهد چیز هایی بشم که خودم مقصر بودم، خواهرم (همون که تهیونگ کشت) خودم، نتونستم نه از خودم محافظت کنم نه 9 سال پیش از خواهرم روشا ، از همین امروز شروع میکنم بیخیال نقشه A میشم
اشکامو پاک کردم و به لباس مناسب پوشیدم (اسلاید بعد)
دره اتاق رو به شدت باز کردم که دیدم استفان پشت در نشسته
استفان:کجا میری راشل
راشل:شرکت کیم امروز کارو تموم میکنم
استفان از جاش بلند شد و دستمو گرفت
استفان:باز میخوای گند بزنی کیم راشل
راشل:کی گفته گند زدم به تو هیچ ربطی نداره میرم گندمو درست میکنم همین امروز میکشمش از سره راهم برو کنار
#فیک
کوک ویو :
چندین ساعته داریم رویه اون سفیر روسیه یا همون راشل خودمون تحقیق میکنیم کجا زندگی میکنه با کی میاد با کی میره اطلاعات زیادی داریم فقط منتظرم تهیونگ پاش به عمارت برسه
تهیونگ ویو :
کتمو پوشیدم و از اون هتل اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم اول باید به شرکت سر میزدم راه افتادمو که جونگ کوک زنگ زد
تهیونگ :کوک بگو پشته فرمونم
کوک:باید بیای عمارت برات خبرایه دسته اول دارم
تهیونگ؛چی شده؟
کوک:فقط بیا دیگه
تهیونگ:نمیتونم بیام باید برم شرکت
و قطع کرد به سمته شرکت فرمون رو پیچوند
تهیونگ ویو:
رسیدم شرکت همه تعظیم کردن که منشی ایم بدو بدو اومد سمتم سلام کرد و عذرخواهی کرد گفت
منشی:اقایه کیم یه خانومی تو اتاق منتظرتونن نمیخواستم راش بدم ولی یه کارت از دولت داشت
تهیونگ :مشکلی نیست! برو برام یه قهوه ساده بیار
منشی:چشم رئیس
راشل ویو:
نمیتونستم همینجوری بشینم و شاهد چیز هایی بشم که خودم مقصر بودم، خواهرم (همون که تهیونگ کشت) خودم، نتونستم نه از خودم محافظت کنم نه 9 سال پیش از خواهرم روشا ، از همین امروز شروع میکنم بیخیال نقشه A میشم
اشکامو پاک کردم و به لباس مناسب پوشیدم (اسلاید بعد)
دره اتاق رو به شدت باز کردم که دیدم استفان پشت در نشسته
استفان:کجا میری راشل
راشل:شرکت کیم امروز کارو تموم میکنم
استفان از جاش بلند شد و دستمو گرفت
استفان:باز میخوای گند بزنی کیم راشل
راشل:کی گفته گند زدم به تو هیچ ربطی نداره میرم گندمو درست میکنم همین امروز میکشمش از سره راهم برو کنار
#فیک
۵.۱k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.