پارت ۸۹ : چشمام و ریز کردم و بهشون نگا کردم .
پارت ۸۹ : چشمام و ریز کردم و بهشون نگا کردم .
هردوشون رفتن عقب و گفتن : چرا اینطوری نگا میکنی ؟؟؟؟!!!! .
گفتم : چی شده .......چرا نمیگین ؟؟؟؟؟ جین : نع خب چ چیزی نشده جیهوپ : آره آره چیزی نشده من : خب نمیخوایین بگین .
نامجون سریع اومد و گفت : خب نایکا بریم من : کجا ؟؟؟؟؟ نامجون : خونه دیگه من : من که ...... با جانگ کوک میام .
نامجون میخواست چیزی بگه ولی جین و جیهوپ هیس هیس میکردن .
نامجون گفت : خب مگه نگفتن جانگ کوک با کمر افتاده رو زمین و خیلی کمرش درد داره من بلند گفتم : چیییی!!!!!! با تعجب به جین نگا کردم .
جیهوپ زد تو سر نامجون و آروم گفت : آخه چرا گفتی ،): .
من : کجا هست حالا جین : بیا نشونت میدم .
جیهوپ دنبال نامجون افتاد با کفشش .
بدو بدو رفتم تو اتاق با جین . درو باز کردم و دیدم جانگ کوک روی صندلی نشسته و دو تا دستاش روی کمرش گذاشته بود و اعضاء دورش بودن .
جانگ کوک اخم هاشو تو هم کرده بود و بعد سه ثانیه بهم نگا کرد .
بعد به جین گفت : چرا بهش گفتین ؟؟؟؟ هااا جین : من خودم کشتم .......بعد همه ی زحمتم بخاطر نامجون هدر رفت .
رفتم پیشش و گفتم : داغون شدی ههاااااا جانگ کوک : مثل اینکه خیلی خوب توضیح دادی جین : اِاِاِاِ میگم من نبودم .
با کلی بدبختی بلند شد .
من و جانگ کوک رفتیم بیرون و داشتیم می رفتیم .
سوار ماشین شدیم.
کلی سر رانندگی دعوا کردیم و آخرم اون نشست با اون کمرش .
داشتیم می رفتیم که گفت : خب میخوای چیکار کنی من : هیچی دیگه بریم خونه من جانگ کوک : باشه ...... من : بریم یکم کمرت و ماساژ بدم .
رسیدیم . درو باز کردم . رفتیم تو خونه .
رفتم چراغ هارو روشن کردم و گفتم : چیزی میخوای جانگ کوک : بله ..... من تورو میخوام من : دارم واقعی میگم جونگ کوک : نچ .
یک پتو آوردم و روی زمین پهن کردم و گفتم : پس دراز بکش .
دراز کشید . رفتم تو اتاقم یک لباس خیلی گشاد که دستم پایین باشه وسط رونام میاد . سفید نخی که آستین هاش کشی بود و بالای آرنجم بود و با یک شلوارک سیاه .
رفتم پیشش و گفتم : لباس تو در بیار جانگ کوک : چی من : لباس تو در بیار میخوام با روغن کمرتون گرم کنم ....... .
لباسشو درآورد .
روغن بادوم تلخ آوردم .
دستم و روی کتف راستش گذاشتم و فشار دادم . گفتم : اگه درد گرفت بگو .
یکم به سمت مهره های کمر نزدیک کردم و فشار دادم .
خیلی کم پایین آوردم و همون جارو فشار دادم . آهی کشید .
روغن و روی دستام ریختم و شروع کردم همون جارو ماساژ دادم . کلی آخ و اوه گفت .
بعد بیست دقیقه تموم شد .
پتو رو روش انداختم و گفتم : یکم گرم بمونه ..... .
ساعت خیلی زود گذشت .
بلند شد و گفت : دستت درد نکنه خیلی بهتر شد بلند گفتم : ازش کار نکش .
شب شد و رفتیم برای خواب . دراز کشید . حموم رفته بودم در موقعی که جونگ کوک دراز کشیده بود .
خوابیدیم . یکم دیر خوابم برد .
هردوشون رفتن عقب و گفتن : چرا اینطوری نگا میکنی ؟؟؟؟!!!! .
گفتم : چی شده .......چرا نمیگین ؟؟؟؟؟ جین : نع خب چ چیزی نشده جیهوپ : آره آره چیزی نشده من : خب نمیخوایین بگین .
نامجون سریع اومد و گفت : خب نایکا بریم من : کجا ؟؟؟؟؟ نامجون : خونه دیگه من : من که ...... با جانگ کوک میام .
نامجون میخواست چیزی بگه ولی جین و جیهوپ هیس هیس میکردن .
نامجون گفت : خب مگه نگفتن جانگ کوک با کمر افتاده رو زمین و خیلی کمرش درد داره من بلند گفتم : چیییی!!!!!! با تعجب به جین نگا کردم .
جیهوپ زد تو سر نامجون و آروم گفت : آخه چرا گفتی ،): .
من : کجا هست حالا جین : بیا نشونت میدم .
جیهوپ دنبال نامجون افتاد با کفشش .
بدو بدو رفتم تو اتاق با جین . درو باز کردم و دیدم جانگ کوک روی صندلی نشسته و دو تا دستاش روی کمرش گذاشته بود و اعضاء دورش بودن .
جانگ کوک اخم هاشو تو هم کرده بود و بعد سه ثانیه بهم نگا کرد .
بعد به جین گفت : چرا بهش گفتین ؟؟؟؟ هااا جین : من خودم کشتم .......بعد همه ی زحمتم بخاطر نامجون هدر رفت .
رفتم پیشش و گفتم : داغون شدی ههاااااا جانگ کوک : مثل اینکه خیلی خوب توضیح دادی جین : اِاِاِاِ میگم من نبودم .
با کلی بدبختی بلند شد .
من و جانگ کوک رفتیم بیرون و داشتیم می رفتیم .
سوار ماشین شدیم.
کلی سر رانندگی دعوا کردیم و آخرم اون نشست با اون کمرش .
داشتیم می رفتیم که گفت : خب میخوای چیکار کنی من : هیچی دیگه بریم خونه من جانگ کوک : باشه ...... من : بریم یکم کمرت و ماساژ بدم .
رسیدیم . درو باز کردم . رفتیم تو خونه .
رفتم چراغ هارو روشن کردم و گفتم : چیزی میخوای جانگ کوک : بله ..... من تورو میخوام من : دارم واقعی میگم جونگ کوک : نچ .
یک پتو آوردم و روی زمین پهن کردم و گفتم : پس دراز بکش .
دراز کشید . رفتم تو اتاقم یک لباس خیلی گشاد که دستم پایین باشه وسط رونام میاد . سفید نخی که آستین هاش کشی بود و بالای آرنجم بود و با یک شلوارک سیاه .
رفتم پیشش و گفتم : لباس تو در بیار جانگ کوک : چی من : لباس تو در بیار میخوام با روغن کمرتون گرم کنم ....... .
لباسشو درآورد .
روغن بادوم تلخ آوردم .
دستم و روی کتف راستش گذاشتم و فشار دادم . گفتم : اگه درد گرفت بگو .
یکم به سمت مهره های کمر نزدیک کردم و فشار دادم .
خیلی کم پایین آوردم و همون جارو فشار دادم . آهی کشید .
روغن و روی دستام ریختم و شروع کردم همون جارو ماساژ دادم . کلی آخ و اوه گفت .
بعد بیست دقیقه تموم شد .
پتو رو روش انداختم و گفتم : یکم گرم بمونه ..... .
ساعت خیلی زود گذشت .
بلند شد و گفت : دستت درد نکنه خیلی بهتر شد بلند گفتم : ازش کار نکش .
شب شد و رفتیم برای خواب . دراز کشید . حموم رفته بودم در موقعی که جونگ کوک دراز کشیده بود .
خوابیدیم . یکم دیر خوابم برد .
۹۶.۵k
۱۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.