پارت ۹۰ :
پارت ۹۰ :
روز دوم
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم . جانگ کوک رو بیدار کردم و با هم صبحانه خوردیم قرار بود ساعت هشت اونجا باشیم .
ساعت هفت صبحانه رو خوردیم و رفتیم حاضر شیم .
یک لباس گشاد آستین کوتاه سفید که مایل به ابی خیلی کمرنگ بود پوشیدم با یک شلوار سیاه .
گوشیمو برداشتم و رفتیم .
رفتیم سوار ماشین شدیم . جانگ کوک گفت : اوففففف چقدر خوشگل شدی . چیزی نگفتم . ماشین روشن کرد و رفتیم .
رسیدیم .
پیاده شدیم . فقط شوگا و جیمین جیهوپ اومده بودن .
توی سالن تمرین رقصشون بودیم . بزرگ بود .
همه بجز وی اومدن .
رفتم توی رختکن و گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به وی .
بعد از چهار زنگ قطع شد . وا چرا قطع کرد .
دوباره زنگ زدم . قطع شد . دوباره زنگ زدم .
خیییللللیییی نگرانش شدم .
از پشت یکی گفت : تو اینجایی .
پریدم هوا و برگشتم و گفتم : وایی ترسیدم شوگا : چرا اینجایی ؟؟؟؟ من : به وی زنگ زدم ولی جواب نداد شوگا : نگران نباش خواب مونده من : یعنی چی یعنی داره میاد شوگا : آره داره میاد من : پس چرا جوابمو نمیده شوگا : خب ....... شاید گوشیشو رو پروازه .
نمیدونم .
بعد چند دقیقه رسید . اومد داخل و به همه سلام کرد و نوبت به من رسید . پوکر نگاش کردم و گفتم : سلام .
بهم سلام کرد و منو برد یکجای خلوت .
گفت : نایکا من گوشیم رو پرواز بود و الان درآوردم و فهمیدم چقدر زنگ زدی ببخشید اصلا حواسم نبود ......... ببخشید نگرانت کردم ...... من : مهم اینه که الان اینجایی وی : بهتری .....؟ درد داشتی من : آ آره بهترم .
رفتیم . ساعت هشت صبح باید میومدن و هفت شب میرفتن . تمریناشون شروع شد .
کلی رقصیدن و وقت استراحتشون بود .
خیس بودن . جیمین نشسته بود و موهاش خیس خیس بود و نفس نفس میزد .
به همشون حوله دادم و فقط جیمین موند . بهش حوله رو دادم مچ دست راستمو گرفت و بهم نگا کرد ولی بعد چند ثانیه دستم و ول کرد و حوله رو گرفت .
همشون رفتن حموم و برای رفتن به خونه من آماده شدن .
من و جونگ کوک سریع تر رفتیم تا خونه رو تمیز کنیم .
خونه رو تمیز کردیم و قرار شد پیتزا درست کنیم .
خمیرش آماده شد و موادش رو هم داشتم و روش ریختم .
جونگ کوک گفت : همسرم بزارم تو فر من : آره بز........ داد زدم و گفتم : چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کوکی : هیچی شوخی کردم .
اومدن .
همه نشستن و جیمین کمکم کرد که پیتزا رو بیارم .
غذا رو آوردم .
نشستیم غذا خوردیم . به جونگ کوک نگا کردم . بی اشتها غذا میخورد . غذا تموم شد . رفتم ظرف هارو شوستم که برگشتم و به کوکی نگا کردم . همزمان آهنگم گوش میدادم که صدای پیام شنیدم . نگا کردم . جیمین همین الان پیام داد . نوشته بود کوکی خیلی خسته اس برای همین درست غذا نخورد نگران نباش .
همشون رفتن بجز وی که یکم درمورد خوانندگی باهم حرف زدیم و گرفتیم خوابیدیم .
روز دوم
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم . جانگ کوک رو بیدار کردم و با هم صبحانه خوردیم قرار بود ساعت هشت اونجا باشیم .
ساعت هفت صبحانه رو خوردیم و رفتیم حاضر شیم .
یک لباس گشاد آستین کوتاه سفید که مایل به ابی خیلی کمرنگ بود پوشیدم با یک شلوار سیاه .
گوشیمو برداشتم و رفتیم .
رفتیم سوار ماشین شدیم . جانگ کوک گفت : اوففففف چقدر خوشگل شدی . چیزی نگفتم . ماشین روشن کرد و رفتیم .
رسیدیم .
پیاده شدیم . فقط شوگا و جیمین جیهوپ اومده بودن .
توی سالن تمرین رقصشون بودیم . بزرگ بود .
همه بجز وی اومدن .
رفتم توی رختکن و گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به وی .
بعد از چهار زنگ قطع شد . وا چرا قطع کرد .
دوباره زنگ زدم . قطع شد . دوباره زنگ زدم .
خیییللللیییی نگرانش شدم .
از پشت یکی گفت : تو اینجایی .
پریدم هوا و برگشتم و گفتم : وایی ترسیدم شوگا : چرا اینجایی ؟؟؟؟ من : به وی زنگ زدم ولی جواب نداد شوگا : نگران نباش خواب مونده من : یعنی چی یعنی داره میاد شوگا : آره داره میاد من : پس چرا جوابمو نمیده شوگا : خب ....... شاید گوشیشو رو پروازه .
نمیدونم .
بعد چند دقیقه رسید . اومد داخل و به همه سلام کرد و نوبت به من رسید . پوکر نگاش کردم و گفتم : سلام .
بهم سلام کرد و منو برد یکجای خلوت .
گفت : نایکا من گوشیم رو پرواز بود و الان درآوردم و فهمیدم چقدر زنگ زدی ببخشید اصلا حواسم نبود ......... ببخشید نگرانت کردم ...... من : مهم اینه که الان اینجایی وی : بهتری .....؟ درد داشتی من : آ آره بهترم .
رفتیم . ساعت هشت صبح باید میومدن و هفت شب میرفتن . تمریناشون شروع شد .
کلی رقصیدن و وقت استراحتشون بود .
خیس بودن . جیمین نشسته بود و موهاش خیس خیس بود و نفس نفس میزد .
به همشون حوله دادم و فقط جیمین موند . بهش حوله رو دادم مچ دست راستمو گرفت و بهم نگا کرد ولی بعد چند ثانیه دستم و ول کرد و حوله رو گرفت .
همشون رفتن حموم و برای رفتن به خونه من آماده شدن .
من و جونگ کوک سریع تر رفتیم تا خونه رو تمیز کنیم .
خونه رو تمیز کردیم و قرار شد پیتزا درست کنیم .
خمیرش آماده شد و موادش رو هم داشتم و روش ریختم .
جونگ کوک گفت : همسرم بزارم تو فر من : آره بز........ داد زدم و گفتم : چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کوکی : هیچی شوخی کردم .
اومدن .
همه نشستن و جیمین کمکم کرد که پیتزا رو بیارم .
غذا رو آوردم .
نشستیم غذا خوردیم . به جونگ کوک نگا کردم . بی اشتها غذا میخورد . غذا تموم شد . رفتم ظرف هارو شوستم که برگشتم و به کوکی نگا کردم . همزمان آهنگم گوش میدادم که صدای پیام شنیدم . نگا کردم . جیمین همین الان پیام داد . نوشته بود کوکی خیلی خسته اس برای همین درست غذا نخورد نگران نباش .
همشون رفتن بجز وی که یکم درمورد خوانندگی باهم حرف زدیم و گرفتیم خوابیدیم .
۶۸.۲k
۱۹ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.