ارباب من

ارباب من
پارت 19


بعد از اینکه ناهارم تموم شد یکم اتاقمو جمع کردم...از وقتی اومده بودم اتاقمو تمیز نکرده بودم
اتاقم.تموم شد و.رفتم بیرون جونگ سو و رفیقش میخواستن از پای میز بلند شن رفتم و سینیو میخاستم از رو میز بردارم...میترسیدم سوالمو بپرسم استرس داشتم ولی...
یوری: آبمیوه تون چطور بود؟
جونگ سو: کدوم ؟
یوری: داخل اتاق اوردم براتون
جونگ سو: خوشمزه بود...چطور؟
یوری: شما چی؟ (رو به رفیق جونگ سو)
رفیقش(هیون وو): خوب بود
یوری: اها..
جونگ سو: چرا پرسیدی؟
یوری: اون آبمیوه رو خودم درست کرده بودم میخواستم ببینم چطور بوده
جونگ سو: خودت؟ پس آبمیوه ای که تو یخچال بود چی؟
یوری: بد بود و تاریخش گذشته بود
سینیو بردم..جونگ سو کاملا تعجب کرده بود...هه فکر کردن بلد نیستم
جونگ سو:
واقعا تعجب کرده بودم اخه ابمیوه خیلی خوشمزه بود
یوری:
ظرف ها رو شستم دلم درد میکرد رفتم نزدیک مبل
یوری: میرم یکم استراحت کنم کاری داشتید بهم بگید
جونگ سو: باشه برو
رفتم تو اتاق و خوابیدم
.
.
.
4 ساعت بعد (عصر)
یوری:
بلند شدم و رفتم پایین...یه حس عجیبی داشتم ولی نادیدش گرفتم رفتم و دیدم جونگ سو داره رفیقشو بدرقه میکنه که بره
جونگ سو: اینجایی! میرم تو اتاقم یکم میوه بیار برام
رفت تو اتاق و در رو بست
یوری:
وای..فکر کرده نوکرشم
رفتم میوه هارو تزیین کردم و بعد 10 مین حاضر شد
رفتم و.در زدم
جونگ سو: بیا تو
رفتم که از دیدن جونگ سو جا خوردم
یوری: این چه وضعه
سریع رومو کردم اونور لخت بود وفقط یه شلوار پاش بود
جونگ سو: چشه مگه خب نگاه نکن
میوه رو گذاشتم رو میز و یهو نگام بهش برخورد کرد و اونم داشت نگام میکرد
جونگ سو : چیه بیشتر میخوای ببینی؟
یوری: چ..چی..چی گفتی؟
جونگ سو اومد نزدیک و عقب عقب میرفتم و یهو به دیوار برخورد کردم
جونگ سو دستشو گذاشت کنارم دم گوشم گفت
جونگ سو: چیه چرا قرمز شدی؟(بم)
یوری: برو کنار میخام برم بیرون
جونگ سو : ترسیدی؟
یوری: نه ... نه نتر..نترسیدم
جونگ سو: هه مطمعنی؟
سریع از زیر دستش رفتم کنار و سریع از اتاق رفتم بیرون و در رو.محکم بستم
صورتم داغ بود و قلبم تند تند میزد یه حسی داشتم رفتم سمت اشپزخونه و یه لیوان آب برداشتم و خوردم رفتم اتاقم خودمو تو آینه نگاه کردم وای....قرمز بودم خیلی قرمز بودم
دست و رومو شستم و رفتم تو تختم
ذهنم خیلی درگیر بود چرا اون کارو کرد...

اینم یه پارت طولانی
دیدگاه ها (۳)

پارت 20ارباب منذهنم خیلی درگیر بود..باید باهاش سرد باشم و مغ...

پارت 21ارباب من..خوابیده بود!نزدیکش شدم.کاملا خواب بود.وقتی ...

پارت 18ارباب منرفتم تو آشپزخونه ظرف هارو شستم و مشغول درست ک...

ارباب منپارت 17ساعت 8 صبح با خواب بدی که دیدم بیدار شدم قلبم...

پارت ۲۲

#invisiblelovePart_2رفتم در رو باز کردمیه بسته پشت در بود ، ...

اسلاید اول و دوم و سوم استایل و مدل مو و عکس اسوری هاش و لبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط